1.🥇 The Whale 🇺🇲
4. The wonder 🇬🇧
5. Babylon 🇺🇲
6. Fabelmanes 🇺🇲
7. Cinco lobitos 🇪🇸
8. A chiara 🇮🇹
10. Tar 🇺🇲
در حال به روز رسانی
در نگاه اول، روایت شکستن و فروریختن فرزندی برای مادر است؛ مادری که بهمثابه مریم مقدس است و فرزندش را منجیای میداند که قرار است آنها را به روزهای اوج و خوشبختی برساند، ولی در پایان وقتی میبیند او آن شخصی که فکر میکند نیست، رهایش میکند.
داستان بهصورت هوشمندانه ماندن مادر پای فرزند را به نمایش میگذارد؛ مادری که دزدی میکند، دخترش را رها میکند و حتی قسم دروغ میخورد. موقعیت داستان هم تأکید بر این نکته دارد.
گویا همه در این روستا مانند ارواح هستند. قرار است بمیرند. جایی برای ماندن جوانها نیست و همه آن را ترک میکنند. اگر بمانی یا میمیری یا مورد تجاوز قرار میگیری. بهنوعی روستا و اهالی آن نمادی از افراد با تفکرات و اعتقادات پوسیده است؛ اینکه مردم در این روستا حاضرند غرق شوند، ولی شنا کردن یاد نگیرند، اشاره به همین نکته دارد.
در کل فیلم خستهکنندهای بود؛ مخصوصاً که فیلم دوم پخش شد و خستهتر هم بودیم.
جدای از دری وری بودن مضمون فیلم و تلاش کارگردان برای نمایش دیستوپیایی(ویرانشهر)، من یه مسئله با فیلم دارم که هنوز برام حل نشده! آیا کارگردان به صورت هوشمندانهای در تلاش بود تا فرد منجی رو به یک فرد قهرمان معمولی تقلیل بده که دارای یک سری مهارتهاست و برخی اون رو از روی خرافه موعود میدانند و برخی از روی شجاعتش قهرمان و در نهایت همه در کنارش جمع میشوند؟
و یا اینکه با فردی طرف هستیم که از همه امکانات موجود استفاده میکنه تا انتقام بگیره و به قدرت برسه و مردم برایش اهمیتی ندارند…! این رو هم بگم که هر کدوم رو در نظر بگیریم (پدرسوخته خوب کار کرده) اسلام و شیعه رو دقیق کوبیده… و اگر این فیلم توی کانسپت ایرانی ساخته میشد، همه بالاتفاق میگفتیم شعارزده است و کارگردان گند زده.
فیلمی سرگرمکننده، لذتبخش، دارای نما و پلانهای بدیع، جدید و خیرهکننده. پلانهای پایانی فیلم، شخصاً برای من حس و حال فیلم شیار ۱۴۳ نرگس آبیار را داشت؛ جایی که تولد و مرگ فرزند به یک شکل دیده میشد و مرور خاطرات تولد کودک. پایانبندی فیلم بهشدت اثرگذار بود و حداقل من یکی را تحتتأثیر قرار داد.
ادای دین و استفاده از پلانهای تایتانیک از دیگر ویژگیهای جالب فیلم بود. وقتی پیشینه جیمز کامرون را در نظر میگیریم به این نتیجه میرسیم که هیچکس نمیتواند بهتر و دقیقتر از او درباره اقیانوس و دریا و اکوسیستم دریایی صحبت کند و بسازد.
اما به نظرم تفکر کامرون بیشترین آسیب را به فیلم زده. او جزو افرادی است که مسئله محیطزیست و نابودی آن توسط صنعت و بشر را پیگیری میکند و دقیقاً همین مسئله هم به قصه و داستان اثر ضربه زده است. با این حال کار را دوست داشتم و احتمالاً باز هم آن را ببینم.
سکانس پایانی از نظر من احمقانه بود. چرا مدیریت قبل از استعفا و تحقیر شدن جلوی جمع، این برگ برنده را رو نکرده بود؟ ضمن اینکه فرار نکردن زن و ماندنش در آنجا برای حل کردن پرونده و اثبات اینکه برایش پاپوش دوختهاند، دلایلی است برای اینکه دیوانه نیست.
کارگردان بیشتر دنبال بازی دادن مخاطب بود که کارش را سطحی اما راضیکننده انجام داد. این کار را با جزیره شاتر اسکورسیزی مقایسه کنید که هنوز کسی نمیداند دیکاپریو روانی بوده یا نه! کلاً اثر در این حد و اندازهها نبود. هر کسی میآمد وسط، یک سناریو پهن میکرد! مثالش همین مدیر!
اینکه آن زن چنین کاری کند، بهمقتضای شخصیتپردازی یا شغلش منطقی است، ولی پزشکی که با چنگ و دندان در حال حفظ کردن جایگاه خود است (از گذشتههای دور که قتلی رخ داد تا آخرین لحظه که دیالوگ میگفت) منطقی ندارد! کلاً اثر قابلدفاعی نبود به نظرم. نهایتاً فیلم سرگرمکننده بود که نمونههای بهترش را دیدهایم.
تنها نکتهٔ بدیعش، محوریت خانواده بود و بس که به همون هم بهخوبی نپرداخت و از ظرفیتش استفاده نکرد. چند موقعیت احساسی در لحظه هم داشت که حتی الان که دارم مینویسم، یادم نیست اصلاً چی بود. فقط صحنهٔ آموزش شنا رو یادمه که خوب بود، ولی منطق جایگذاری نداشت و بیشتر تلاشی سادهانگارانه بود برای نگهداشتن مخاطب و فریب دادنش. به نظرم سابقهٔ فیلمبینی دوستان خیلی در تحتتأثیر قرار گرفتنشون داره؛ مثلاً وقتی آدم فیلمی مثل مامی (۲۰۱۴ فرانسه) رو دیده باشه، این اثر براش بیشتر شوخی حساب میشه. عجب فیلمی بود اون مامی. میترسم قائمی اون رو ببینه کلاً خانهدار بشه و بچسبه به بچه.
فقط بابت سرگرم کننده بودنش. در مورد مضمون فیلم هم چیزی که به ذهنم می رسه اینه که نظام سرمایهداری همچنان پرقدرت داره مفاهیم نخنما شدهای که همه جهان میدانند رو با نازل ترین سطح به خورد ملت میده و به نوعی میگه حواسم بهتون هست. تنها علت دیده شدنش هم همینه ولا غیر و الا این فیلم ، با این داستان در حد دیده شدن نیست.
حرفهای بعضی قسمت های فیلم مخاطبش کودک نبود. حرفهای خیلی گل درشت میزد. فیلم معمولی بود.
خوش ریتم و جذاب با شروع مناسب و نفسگیر. ادای دین مناسب به سینما اما یه مشکل اساسی باهاش داشتم! به نظرم پایان بندیش خارج از ژانر بود. عملا توقع داشتم دختره و پسره توی سینما مثل جک نابود بشن، یا با تلاش به آمال و آرزوهاشون برسند، ولی اتفاقاتی خارج از فضای سینما آنها رو نابود کرد که ضعف در قصه و پرداخت داستان بود.
جک پایان زندگیش با افول سینمای صامت بود. حتی شخصیت سیاه پوستی که موسیقی جاز می زد هم توی همین راستا برگشت به کافه ها و سینما رو رها کرد، اما اون دوتا از این مسیر به پایان زندگی نرسیدند. زن که قماربازی نابودش کرد و مرد هم کلا تخیلی! زندگیشون ربطی به اون سینما و مسیر سینما و تحولاتش نداشت.