ده فیلم برتر محمدهادی فضل الله نژاد 1401

1.🥇 Triangle of sadness 🇸🇪

4/5

2. Babylon 🇺🇲

3.5/5
3.5/5

4. Fabelmanes 🇺🇲

3.5/5

5. Argentine, 1985 🇦🇷

3/5

6. Women talking 🇺🇲

3/5

7.The Whale 🇺🇲

2.5/5

8. A chiara 🇮🇹

2.5/5

9. Tar 🇺🇲

2.5/5

10. جاده‌ خاکی 🇮🇷

2.5/5
محمدهادی فضل الله نژاد
محمدهادی فضل الله نژاد
محمدهادی فضل الله نژاد هستم.

 

 

 

 

در حال به روز رسانی

تحلیل فیلم "مخلوقات خدا"

فیلم ضعیفی بود، فیلمنامه داغون، ریتم کند، تأخیر در بیان ایده، آشفتگی بعد از بیان ایده، نتیجه‌گیری بی‌ربط. فکر کنم مثل فیلمسازهای سیاه‌نمای خودمون بود.

تحلیل فیلم "تل ماسه: قسمت دو"

یک فیلم آبگوشتی بود. مخلوطی از فرهنگ‌ها و نمادهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی. این مخلوط هیچ منطقی نداشت. این فیلم صرفا بفروش است. عدم انسجام این داستان لذت بردن از آن را هم ناممکن می‌کند.

تحلیل فیلم "هرچه سخت‌تر، محکم‌تر زمین می‌خوری"

علیرغم رنگ و لعاب فیلم و شروعی که نوید یک فیلم متفاوت و جذاب از موضوعات تکراری وسترن رو می‌داد، ادامه فیلم بسیار آبکی بود. خیلی توی ذوق زد. صد رحمت به آبکی‌های هندی.

تحلیل فیلم "زیستن"

به نظر من اشکال فیلم بعد از همان شروع قدرتمندش به چشم آمد. در فضاسازی اولیه فیلم که تصور خاص و آنچنانی از رئیس کارمندان ارائه شد، ما منتظر بودیم ببینیم در آن اداره چه خبر است و رفتارهای این شخص چگونه است و تأثیرش بر فضای فیلم که در پیش روی ماست چه خواهد بود.
ولی در همان دقائق اولیه فضای اداره، همه چیز مثل ماست وا رفت. واقعاً پیرمرد چطور بود؟ چرا آنقدر ازش می‌ترسیدند؟ مگر چه می‌کرد؟ هیچ چیزی از اینها به ما نشان داده نشد.
فیلم بدون ترسیم اینها، که قرار بوده زیربنای تغییر فضا برای بخش دوم فیلم (که عکس‌العمل پیرمرد به خبر مرگ و عمر اندک باقی‌مانده است) باشد، ما را به بخش دیگر منتقل کرد و این باعث ضعف شدید فیلم شد.
اینکه پیرمرد راه‌های مختلفی را برای بخش آخر زندگی امتحان کرد، از نقاط مثبت فیلم بود. از نظر بنده همراه آن مرد رفتن و خوشگذرانی، همصحبتی و وقت گذراندن با دختر، و در آخر تصمیم به انجام کار مؤثر و ماندگار و مثبت برای مردم، مسیرهایی بود که برای یک «پایان» امتحان کرد.
اما فیلم به ما نشان نداد که تصمیم آخر چطور برای پیرمرد ایجاد شد. چرا به این رسید که برگردد و آن کار مثبت را انجام بدهد؟ آیا ارتباطی با امتحان کردن دو مسیر قبلی داشت؟
آیا در طول کارمندی‌اش مثل بقیه افراد اداره بود؟ ظاهراً بود. پس ترس و رفتار خاص کارمندانش به چه خاطر بود؟ بی‌خیالی، و کار مردم را پشت گوش انداختن که اینقدر دیسیپلین نمی‌خواست!
این‌ها از موارد نچسب فیلم بود. بازی پیرمرد نقطه قوت فیلم بود و همچنین نقش کوتاه عروس.

تحلیل فیلم "آرژانتین 1985"

( فکر میکنم اگر قبل از چنین فیلم هایی ، یه مرور چند دقیقه ای در مورد اصل ماجرا انجام بدیم، تاثیر بیشتری داره و بهتر درک میشه)

از نظر من نقطه قوت این فیلم، تلاش برای روایت کردن ماجرا به صورت جذاب و سرگرم کننده تری از حالت عالی با قاطی کردن مقادیری حالت های کمدی و غیره

 و ( دغدغه همیشگی بنده:)روایت مطابق با واقع حوادث بود.

تحلیل فیلم "سه هزار سال حسرت"

من به شدت به فیلم‌های هزار و یک شبی علاقه‌مندم. این فیلم با وجود موضوع تکراری با یک فضای جدید نوآوری جذابی داشت. ولی برای تعریف از این فیلم باید مضمون رو از محتوا جدا کرد چون در هر صورت نوع نگاه فیلم‌ساز به شخصیت نبی خدا توهین‌آمیزه. اشکال بزرگ فیلم چرخش ناگهانی شخصیت زن قصه است. البته متوجهم که احتمالا همین به عنوان نقطه قوت و پیام اصلی فیلم بیان می‌شه و از این جهت پیامش قابل فهم و دریافته ولی به دل نچسبید و تکراری و بی‌مزه شد. همچنین در صورتی که جمله رازآلودی که سلیمان به سبا در مورد خواسته اصلی زنان گفت همینی بوده باشه که زن دانشمند آرزو کرد، چرخش سبا از جن به سلیمان و فراموش کردنش بی‌معنی میشه چون همین موهبت از طرف جن بهش داده می‌شد. در هر صورت این فیلم جزو سرگرمی‌ها محسوب می‌شه و پرداختن بیش از اندازه به جزییاتش ارزش نداره.

تحلیل فیلم "پسر"

فیلم خیلی بدی بود. علیرغم اینکه بعضی جاهای فیلم به مدل زندگی ایرانی شبیه بود -و فقط همین قسمت‌ها برام منطقی بود-، باقی قسمت‌های فیلم غیرمنطقی بود؛ از جمله روابط و اتفاقات بین آدم‌ها؛ هیچی به هیچی نمی‌خورد. تغییر و تحولی در شخصیت پدر رخ نمی‌داد. اینکه چرا رفتارهای پدر روی رفتار پسر تأثیری نمیذاشت، بی‌علت موند. قصهٔ فیلم غیرمنطقی بود و به همین خاطر از تماشای فیلم لذت نبردیم.
موضوع عالی که با فیلمنامه و کارگردانی و بازی بد (مخصوصاً پسرهٔ الدنگ) خراب شد. تنها نقطهٔ قوت فیلم، حضور «هیو جکمن» بزرگ ( کاش پیر نشه لعنتی) بود. اتفاقاً در سن و سال امثال بنده چنین فیلم‌هایی میتونن خیلی جذاب و تأثیرگذار باشن. من احساسات بعضی دوستان جوان و ذوق‌زدگی‌شون رو درک می‌کنم، ولی با توجه به فیلم‌های متعدد اشک در بیاری که همه‌مون دیدیم، این فیلم واقعاً در این زمینه ضعیف بود.
نمیشه که ما از موضوع و سوژهٔ فیلم حتی در حد استخراج فلسفی تعریف و تمجید کنیم؛ طوری که اگه خود سازنده‌هاش هم بشنون تعجب کنن، ولی درباره اینکه چطور اون محتوا رو ارائه کرده یا می‌خواسته بکنه و آیا تونسته یا نتونسته، حرفی نزنیم! همین اتفاق به‌شکل فجیع در مورد فیلم #اسمال_بادی ( #small_body) هم افتاد و بنده علیرغم اینکه در اکثر مواقع از نظرات دوستانی مثل جناب قائمی و حاج‌آقای سرانجام استفاده زیادی می‌کنم و در موارد متعدد نکته‌های مغفول فیلم‌ها رو از صحبت‌هاشون می‌فهمم، ولی در این مورد می‌خوام کله‌م رو بکوبم به دیفال.
اگر بازی و فیلمنامه و کارگردانی و اینها نقشی ندارند، خب چرا این همه خرج و زحمت؟ دو نفر بشینن در مورد رابطهٔ پدر و پسر و همهٔ مطالب اشک‌آور دیگه حرف بزنن و ما لذت ببریم!

تحلیل فیلم "توری و لوکیتا"

یک دسته از فیلم ها را به این عنوان دسته بندی می کنم که زوم می کنن رو یک گوشه دنیا و روی یک ماجرا و اون ماجرا را خوب و مفصل تعریف می کنن. یعنی وقتی از بیرون نگاه کنی یک ماجرای خیلی کوچک رو می بینی که خیلی مفصل و بسیط پرداختش می کنن. که گاهی وقت ها خوب هم تعریف می کنن. این فیلم هم یک بخش مهم از زندگی دو مهاجر رو در یک کشوری تعریف کرد و ظاهرا بیش از این هم هدف دیگه ای نداشته. از فیلم بیش از این در نمیاد. بازیگران غیر حرفه ای نبودند ولی در مجموع ماجرا رو طوری تعریف کرد که تا انتها همراه فیلم رفتیم. و چون ما بیش از این انتظاری از فیلم نداریم نمی تونیم بگیم فیلم موفق نبود. سطح فیلم اصلا بالا نبود که ما انتظار فیلم بهتری را داشته باشیم. سطح خیلی معمولی دارد.

تحلیل فیلم "پیکر نحیف"

من تعجب می‌کنم از دوستانی که از این فیلم تعریف کردند و امتیاز بالایی به این فیلم دادند. فیلم در همه مضامینی که مطرح می‌کند خیلی سطحی عمل کرده است. بازی دختر بسیار بسیار بد است. به نظر می‌آید کارگردان اصلاً فیلمنامه‌ای در دست نداشته است. برداشت‌های مفهومی که دوستان می‌گویند الصاق نظرات به فیلم است و فیلم خودش گویای این مطالب نیست.

تحلیل فیلم "حرف های زنانه"

چرا فیلم رو به‌صورت نمادین نمی‌بینید؟ و چه اشکالی داره که نمادین باشه؟ اتفاقاً من از این مبهم بودن خیلی بیشتر لذت بردم. البته از جهت فُرم؛ حتی اگر محتوای نچسب فمینیستی داشته باشه، اون فرم هم خودش یه‌جور محتوای خوشاینده دیگه.
کلماتی مثل مستعمره، عدم حضور و نمایش مردها و چهره‌شون و در حاشیه بودن‌شون، اجتماع در طویله، نوع مواجهه متفاوت افرادی که حتی در فیلم هم نماینده دیگران هستن، تمام این مبهم بودن‌ها باعث شمول میشه؛ یعنی همه دنیا، همه مردها و همه قوانین. اصولاً اینکه اینجا کجاست و جزئیات ماجرا چیه، به‌اندازه چهره و مردهای این ماجرا، در مقابل اصل قضیه و شعاری که می‌خواد بده، بی‌اهمیته و بهشون پرداخته نمیشه.
من احساس می‌کنم از این جهت به فضایی که در فیلم #Wonder ارائه شده بود خیلی شبیهه. داره قصه خودش رو میگه. در جمع ما این همه در مورد فرم و محتوا، حرف‌های کارشناسی بیان و نقل شد که ما معمولی‌ها از چشم شماها ازشون سر در نمیاریم. بعد بعضی دوستان مثل آب‌خوردن فرم و محتوا رو جدا می‌کنند و حکم صادر می‌کنند؟ شما نقاشی‌های پیکاسو رو هم بیار یه رنگ بپاش روش ببین بازم ملت جمع میشن به‌به و چه‌چه کنن؟
ضمناً شما فکر می‌کنید ما فیلم انسانی احساسی ندیدیم؟ در فیلم نهنگ یه گُنده خودخواه احمق که از دخترش تعریف‌های بیجا می‌کنه اینقدر جای تعریف داره؟ صد رحمت به فیلم نابخشوده که زنه از زندان برگشته بود و دنبال خواهرش بود. احساسات واقعی رو در اون نوع رفتارها درست نشون داده بود، نه فیلمنامه سراسر بی‌منطق نهنگ.
ضمن اینکه امروز هالیوود به‌شدت در معرض اتهامه و اقلاً امثال ما باید با نگاه به‌شدت محتاط و نگران بهش نگاه کنیم.
از نظر من حتی اگر هم این قبیل فیلمنامه‌ها موضوع اصلی‌شون چیزی غیر از ترویج و تشویق و جا انداختن همجنس‌بازی (و نه همجنس‌گرایی) باشه، باز هم به‌خاطر اینکه در خدمت این اتفاق شوم هستن کثافتن. البته میشه در یه نگاه مثبت، منفی‌ها رو کنار بذاریم و مثلاً به تکنیک‌های صِرف توجه کنیم، ولی دیگه اسمش احساسی و انسانی نمیشه. همونطور که #حرفهای_زنانه هم از این اشکال مستثنا نیست و از نظر بنده مثل #شگفتی (#Wonder) مورد اشکاله.

The woman king
تحلیل فیلم "سلطان بانو"

این فیلم می توانست شاهکار باشد ولی در کلیشه های فمنیستی موند. رنگ و نور و  اکشن فیلم خوب بود ولی محتوای سطح بالایی نداشت.

تحلیل فیلم "ای اُ"

موضوع فیلم جهان یک خر و نگاه یک خر به جهان، جهان خر تو خر بود. فیلم توصیفی از جهان ادم های بد تر از خر می دهد. این خر رو بهانه کرده بود که دنیایی خرتو خر ادم ها رو نشون بده. کارگردان می تونست سوژه رو بیشتر بسازه و موقعیت های بهتری بسازه. به همین مقدار جالب بود. نگاه به ادم ها از این زاویه جالب است. در این فیلم هم جهان یک خر ( میفرمایند الاغ درسته ) به نمایش درآمده بود و هم جهان از نگاه یک خر. و شاید اگر فقط به یکی از اینها می پرداخت فیلم بهتری از آب در می آمد.( به خصوص که صحنه هایی مثل گریه حیوان و یا عشق و عاشقی و غیرتی شدن نسبت به اون اسب ماده و و و رو هم قاطی کرده بود که جز کمدی کردن فیلم، کارکرد دیگه ای نداشت و قابل پذیرش نبود و با روند کلی فیلم هم تطبیق نداشت). ولی از نظر بنده نگاه انتقادی به انسان ها و وضعیت #خر_تو_خر و رفتار بدتر از خر اونها هدف اصلی فیلم بود و حتی اشکالاتی که دوستان به فیلم گرفتند ( مثل پراکندگی یا بدون توضیح بودن بعضی قسمت ها) تایید همین نکته است.خر بیچاره در عین آوارگی و سختی های زیادی که متحملش میشه، یه جاهایی مثل جنگل که خطر شکار توسط گرگ ها اون رو تهدید می کنه با خوش شانسی زنده می مونه و خود گرگ ها شکار میشن. و این خوش شانسی و بد شانسی چندین بار در این سفر پر ماجراش تکرار شد. ولی رفتار حماقت بار انسان ها نسبت به خودشون در انتها هم در شکل حماقت‌باری خر بیچاره رو قربانی می‌کنه. ( آخه یه خر نبود بگه این الاغ وسط این همه گاو چیکار میکنه؟!) واقعا سازنده این فیلم کمتر از اسمال بادی زحمت نکشیده بود. پیام های متعددی هم میشد از توش در آورد.

تحلیل فیلم "افترسان"

احتمالا ً در قسمت بعدی فیلم قراره متوجه بشیم جریان فیلم چی بوده.

تحلیل فیلم "پرل"

موضوع فیلم روانشناسی بود. می خواست عقده ها و روحیات بسیار بد درون آدم ها رو نشون بده. گفت اگه این روحیات فروخفته درمان نشه حالت خطرناکی پیدا می کنه. ولی این فیلم مقداری اگزجره کرده بود این مسئله رو.
این فیلم دقیقا مثل فیلم #درخشش ( #The_Shining )( البته بر اساس خوانش بعضی از افراد ) یک روند از تغییرات رفتار ( و شخصیت )یک فرد بر اساس درونیاتش و عقده ها و مشکلات شخصیتی و روانی و خواسته ها و تمایلاتش بود. زیاده خواهی، رویاپردازی، عدم واقع بینی، خودخواهی، و امثال این ها باعث شده بود پرل از زندگی اش ناراضی باشه و به دنبال رویاهایی بره که وقتی براش مسجل شد بهشون نمی رسه، جنایت هاش  شروع شد.
اولین رویاش اون پسر بود که وقتی مطمئن شد از رفتن به اروپا خبری نیست و پسره میخواد رهاش کنه، دست به جنایت زد. در واقع حتی حادثه ای که برای مادرش پیش اومد اتفاقی بود و حتی با ریختن آب آتیش رو خاموش کرد. با پدرش هم خوش رفتاری کرد و تمیزش کرد ولی دیگه امکان نگهداریش وجود نداشت. بنابراین اون رو هم خلاص کرد. بعد از ناامیدی از آزمون هم که دیگه تکلیف وضعیت روانی اش مشخصه.
البته زمینه این وضعیت رو از قبل داشت به خاطر کاری که با اردک کرد و در مونولوگ طولانی هم خودش توضیح داد. به نظرم رفتار و جنایت های پرل با توجه به شخصیتی که ازش نشون داد طبیعی بود. متاسفانه در جامعه عده زیادی از افراد با مشکلات روحی روانی درگیرند و بعضی از اونها به خاطر یک جرقه منجر به انفجار و جنایت میشن که تعداد زیادی اش رو در اخبار روزمره می بینیم.

تحلیل فیلم "بابیلون"

سکانس همراهی مانی با مکی در فیلم اضافی بود. فیلم، هم هالیوود را تعریف می کند و هم از هالیوود تعریف می کند. این فیلم از جمله فیلم هایی بود که در مورد یک هنرپیشه نقاط ضعفی را که در شخصیت اصلی بازیگر وجود دارد را به بازی می گیرد و از همان نقطه ضعف به نفع داستان و فیلم بهره می برند. تهدید را به فرصت تبدیل می کنند.

Guillermo del Toro's Pinocchio
تحلیل فیلم "پینوکیو به روایت گیلرمو دل تورو"

پینوکیو هیچ‌ چیزی دستمان نداد.

روایت جدید، چندان سرگرم‌کننده نبود.

سطح شوخی‌ها خیلی پایین بود.

تحلیل فیلم "بانشی های اینیشرین"

بازی کالین فارل باز هم مثل همیشه محشر و بی‌نظیر بود. این بشر با چهره‌اش و با حرکات صورتش معجزه می‌کنه؛ حالت‌ها رو چقدر عالی نشون می‌داد. مثل بقیه بازیگرهای بزرگ، آدم فراموش می‌کرد نقش‌های قبلیش را. این ساده لوحی، این جهلی که این شخصیت داشت رو چقدر عالی نشون داد.

جهل این بشر در فیلم یک نماد بود که این‌قدر هزینه ایجاد کرد و همه تلاش‌ها در مقابل این جهل بی‌فایده شد، حتی انگشت از دست دادن و فرار خواهرش و همه ناتوان شدند از تقابل، کنترل و مدیریت این جهل و خسارتی که به بار آورد.

لذا من ازش تغییر شخصیت هم برداشت نکردم. صرفاً آدمی که ادعا می‌کرد تو اون حالت مستی نایسه و این چیز خوبیه، جهلش این نایس بودن رو هم خراب کرد.

تحلیل فیلم "جاده خاکی"

[بخش زیادی از بار معنایی و احساسی] فیلم جاده‌خاکی، روی دیالوگ‌ها سوار شده است. فرهیختگی [و کنایه‌های] بیش‌ازحد و گاه تهوع‌آوری که در کلماتشان جاری است.

با این حال فیلم تمام تلاشش را می‌کند تا از تلخی وحشتناک قصه‌اش بکاهد با اینکه موفق شد دست‌کم اشک مرا دربیاورد. ولی از حرف‌ها و شوخی‌ها و شخصیت کودک استفاده کرد تا زهر تلخی قصه را بگیرد تا مانع از زار زدن بیننده شود.

وضعیت اسفناک خانواده را این‌چنین مدیریت کرد و صدالبته احساسات بیننده را.

به‌گمانم آهنگ پایانی فیلم از ابراهیم حامدی، پیام اثر بود: آقا نرو! بشین و بمان و بساز. از ابتدای فیلم پرسش بیننده درباره این خانواده که «اینا کجا می‌خوان برن؟» و به نوعی طرح معما باعث پیگیری قصه می‌شود.

تحلیل فیلم "رقابت رسمی"

در مورد فیلم باید بگم که من به شخصه از فیلم هایی که ساختن یه فیلم، شکل گرفتن فیلم و کلا پشت ماجرای فیلم‌ها رو روایت می‌کنه خیلی خوشم میاد. به‌خصوص که تم کمدی هم قاطیش کرده باشه جذابیتش را خیلی بیشتر می‌کنه.

به ایده‌ی ساخت فیلم که یه پول داری صرفاً از سر یه آروغ روشن‌فکری یا بدتر از اون از سر بیکاری تصمیم می گیره بین ساختن پل و فیلم، فیلم را بسازه توجه کنید. جالب‌تر این بود که آخرسر پل را هم ساخت، یعنی این کار اینقدر براش بی‌ارزش بود. از اون طرف یه زنی که اونم معروف شدنش انگار به‌خاطر آروغ روشن‌فکری بوده، چون از شخصیتش و حرکاتش داریم می‌بینیم، بیاد کارگردانیش را قبول کنه. بازی‌گرایی که اونام تمام فکرشون، زندگی‌شون، پوچه بیان بازی کنن.

احتمالاً شعار فیلم همین باشه که اینا خبری توشون نیست.

پیمایش به بالا