ده فیلم برتر سیدمحسن امامیان 1401

1.🥇 Babylon 🇺🇲

4/5

2. Triangle of sadness 🇸🇪

3.5/5

3. The Whale 🇺🇲

3/5
3/5

5. The wonder 🇬🇧

3/5

6. A chiara 🇮🇹

3/5
3/5
2.5/5

9. Cinco lobitos 🇪🇸

2/5

10. Small body 🇮🇹

2/5
سیدمحسن امامیان
سید محسن امامیان
من سید محسن امامیان ۴۳ سال دارم.

از کجا شروع شد؟

از جدال در تاسوکی . یکی از اولین فیلم هایی که یادم هست در سینما دیدم . همسایگی ما با سینما در این اتفاق بی تاثیر نبود . بعدها هم که در محله مان سینما نبود ، پدرم جهت تحکیم روابط با پسرهایش آن ها را هر چند وقت یکبار سینما می برد . آن موقع که تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت هر فیلمی که پخش می شد را تا تهش نگاه می کردم . به همین خاطر کلی فیلم سیاه و سفید و کلاسیک خاطرم هست . با این اوضاع سینما شد اصلی ترین علاقه و سرگرمی ام در کنار فوتبال و درس و نقاشی و خطاطی.

چرا سینما؟

لامصب یک چیز خرد سوزی دارد که نگو . با وجود اینکه باور دارم که سینما وفا ندارد اما همچنان زلفم به زلفش گره خورده . شاید قصه . آره قصه هنوز در من کار می کند و سینمایی که قصه بگوید را دنبال می کنم .

هنوز هم؟

خیلی معلومه؟! بله هنوز هم درگیرم. بواسطه ورودم به فیلمنامه نویسی هنوز هم در گیر فیلم و انیمیشن و سریال هستم . چند سالی هست که از ادبیات نمایشی به ادبیات داستانی چرخش داشته ام اما فیلمنامه چرخشی نداشته و هراز گاهی یخه ام را می گیرد . تقریبا روزی بر من نمی گذرد که فیلم نبینم ، نخوانم و ننویسم .

الان کجایی؟

الان با یک سکوی رسانه ای همکاری دارم و فیلمنامه اولیه یک سریال انیمیشن را تحویل داده ام و دو مجموعه انیمیشن دیگر هم قسمت به قسمت می نویسیم . جدای از این رمان ششم را به کندی پیش می برم .

تحلیل فیلم "مخلوقات خدا"

برای من یادآور یکی از اپیزودهای مجموعه مثل‌آباد (ساخته رضا ژیان: ۱۳۶۰) بود. مثل تخم‌مرغ‌دزد شترمرغ‌دزد می‌شود. در پایان قسمت، دزد (اکبر عبدی) پیش از اعدام، زبان مادرش (مهین شهابی) را گاز می‌گیرد (چجوریش را یادم نیست) و می‌گوید ننه اگر تو دروغ یادم نمی‌دادی و تشویقم نمی‌کردی کارم به اینجا نمی‌رسید.

البته دور می‌دانستم که خارجی‌جماعت سمت این نوع حکایتگری برود اما سابقه فیلم‌های منطقه ایرلند و حومه، خبر از علاقه به فولکلور و قصص عامیانه دارد.

فرار فیلم از قصه‌گویی بخشودنی نیست. داستان فیلم تعمداً شروع نمی‌شود و بی‌محابا تمام می‌شود. اف بر فیلم و خدو بر فیلمنامه. 

تحلیل فیلم "تل ماسه: قسمت دو"

دارم فکر می‌کنم چه نیازی به دون ۱ است. دون دو را ببینیم کاشف خودش به عمل می‌آید. دون ۲ ثابت می‌کند پارت اولش چقد لاغر و بیخود است . همین اذیتم می‌کند. اینکه در پارت دو سعی شده حفره‌ها پوشانده شود غافل از آنکه رنگ روی رنگ مالیدن بسی تابلو می‌نمایاند. مشاور مذهبیشو زنده میخوام.

تحلیل انیمشن "مارسل، صدف کفش به پا"

مارسل فلان فلان شده. حوصله‌م سر رفت. تمهید مصاحبه و مستند برای صرفه‌جویی در تولید و فاصله گرفتن از دشواری کار قصه‌گو به نظرم اومد. و در ادامه؛ خب که چی؟!

تحلیل فیلم "آرژانتین 1985"

این فیلم من رو یاد فیلم مرگ و دوشیزه انداخت. همچنین فیلم دو پاپ. برای روایت قصه خود از یک نسخه جواب گرفته استفاده کرده بود. از ابتدا هم معلوم بود پایان فیلم می شود.

تحلیل فیلم "باغ کیانوش"

باغ کیانوش از آن دسته فیلمهایی است که می توانم در باره اش نگویم که رمانش بهتر بود. هرچند داستان باغ کیانوش نوشته علی اصغر عزتی پاک مثل دیگر آثارش دوستداشتنی و گرانبها است اما فیلم رسالتش را درست ایفا کرده و داستان را دچار ارزش افزوده می کند. البته می توان مدعی شد که فیلم از همینجا یک ضربه ناخواسته می خورد و اعتمادش به داستان از توجه کامل به فیلمنامه کاسته است. فیلمنامه جاهایی برداشت بدون کاشت دارد. فیلمنامه هرچند طولانی است اما از توضیح بعضی ضروریات غافل است. فیلمنامه در جمع و جور کردن شخصیت های متعدد نفس کم می آورد و … اما نقاط درخشان و تصمیمات درستی دارد که جبران مافات می کند. تعبیه قسمت انیمیشن در میانه فیلم علاوه بر تقویت فانتزی فیلم، حقیقتیابی را هم تقویت می کند. علاوه بر استراحت تصویری و ذهنی برای مخاطب سکوی پرش او برای ادامه ماجرا می شود. یک انتخاب کم نظیر با یک اجرای بی نظیر.

فیلم در اجرا یک مشکل پیش بینی نشده دارد. بخش عمده فیلم در شب می گذرد و فضا تاریک است. غافل از اینکه سالن های سینمایی جهت صرفه جویی و طول عمر بیشتر لامپ دستگاه پخش فیلم درجه نوردهی را دست کاری می کنند و آنچه ساخته شده با آنچه نمایش داده می شود فرق زیادی دارد. لذا مخاطب در اکثر سالن ها چیزی جز  تاریکی آزار دهنده ندیده. لذا یا باید فکری برای بازفراوری فیلم شود یا وجدان سینمادارها.

تحلیل فیلم "مجنون"

مصطفی عقاد بعد از دیدن تصاویر مربوط به رحلت امام خمینی مخصوصا جایی که فوج جمعیت مانع فرود بالگرد حامل پیکر امام می شود ، گفته بود : اگر این تصاویر را قبلا دیده بودم پایان فیلم عمر مختار را جور دیگری می ساختم . از شهید مهدی زین الدین یک فیلم وجود دارد که بعد از سخنرانی میان جمع لشگر 17 علی ابن ابیطالب ، رزمنده ها به سمت او می دوند . او را در آغوش می کشند ، قلم دوش کرده وتصویری خلق می کنند گویی فرمانده میان لشگر ، سوار بر امواج متلاطم است .
تمام مدت تماشای فیلم سینمایی مجنون که درباره شهید زین الدین ساخته شده منتظر بازنمایی این صحنه شورآفرین بودم . بعید می دانستم یک فیلمساز هوشمند از این تصویر ارزشمند و دراماتیک چشم پوشی کند . مهدی شاه محمدی که سابقه و صبغه مستند سازی دارد این تصویر زیبا را پایان بندی فیلم مجنون قرار داده و تصویر بازنمایی شده آن را به تصویر مستند پیوند می زند . درست همینجاست که فاصله واقعیت و بازنمایی مشخص می شود . متاسفانه ایفاگر نقش مهدی زین الدین به این شخصیت نزدیک نمی شود . نه تنها در چهره و هیبت که در مرام و شخصیت هم فاصله ای محسوس دارد . برای مخاطبی که با تصاویر ، خاطرات و روایات مربوط به این شهید و همراهانش آشنایی اجمالی دارد ، تماشای این نقش اگر نگوییم آزار دهنده ، خالی از جذابیت است چه رسد به همرزمان و رزمندگان لشگر که آقا مهدی را فوت آب هستند . مهدی زین الدین تر و فرز ، چالاک ، بی قرار و از همه چیز پررنگ تر متواضع است . اما در بازآفرینی قدری باد غبغب و دماغ سربالا روئیت می شود . این عدم تطابق در دیگر شخصیت ها نیز وجود دارد . در سن ، قد و قامت و دست آخر مرام و شخصیت .
ورود شخصیت شهید  جواد دل آذر به فیلم طوری است که گمان می رود ، سازنده نمی خواهد این شخصیت مهم و دراماتیک را فعلا خرج کند و برایش فکرهایی دارد . دل آذر ابتدا با صورت پیچیده در چفیه و پشت موتور و در لانگ شات دیده می شود . سپس او را بصورت تاریک و ضد نور در گرگ و میش صبحگاهی می بینیم اما ناگهان در صحنه های بعدی بی پرده از او پرده برداری می شود و چنان دم دست قرار می گیرد که انگار  قرار است در کنار محرمعلی عهده دار طنز قصه باشد . 
محرمعلی و اما محرمعلی . قصه محرمعلی می توانست داستان فرعی مجنون قرار بگیرد اما در حد یکی از چند خط فرعی داستان گه گداری سرک می کشد و می رود . هرچند قصه محرمعلی فرزند عشقعلی قصه گفته شده اخراجی هاست اما آنقدر در مجنون قوه و جذابیت دارد که ببینده بخواهد او را بیشتر تماشا کند . بر خلاف قصه اخراجی ها کنش مجید زین الدین چنان پررنگ است که می تواند شخصیت اصلی قرار گرفته و بر شخصیت منفعل و صرفا واکنشگر مهدی زین الدین چیره شود .
فیلم محصور تعدد شخصیت های پیدا و پنهان و عملیاتی پیچیده و بزرگ است و فرصت پرداخت کافی به همه را نمی یابد . این محدودیت امری کاملا طبیعی است اما اگر این  انتخاب و رویکرد منجر به کمرنگ شدن و به حاشیه رفتن شخصیت بزرگ و نابغه ای مثل سید علی هاشمی شود -که تمام بار هور و مجنون را به دوش کشیده – خطای بزرگی رخ داده است .
مجنون هر چند صفت اما نام مکانی است که عملیات خیبر در آن انجام شده است . حق این بود که این صفت ، هویت و مکان در هم تنیده می شدند .
مجنون بر خلاف دیگر آثار کارگردان های کار اولی یک سر و گردن بالاتر می ایستد و توان و تجربه سازنده در مستند سازی به مدد او آمده  و مجنون را به عنوان یکی  از آثار شاخص جشنواره چهل و دوم و فیلم های سینمایی سال آینده مطرح می کند .

تحلیل فیلم "سه هزار سال حسرت"

سه هزار سال یه لنگه پا بودن. نزدیک به آنچه از سینما می‌خواهم!

تحلیل فیلم "پسر"

این فیلم در حد سینمای ایران بود و روح‌الله حجازی هم می‌تونست بسازدش. فیلم شوکه‌کننده بود. در کل فیلم متوسط رو به پایینی بود.

تحلیل فیلم "توری و لوکیتا"

نیازی نبود برای این قصه فیلم ساخته شود و با یک گزارش خبری می شد بهتر این قصه را بیان کرد. مگر اینکه می خواسته به خارجی ها پیامش رو مخابره کنه که اینجا خبری نیست و اگر بیاید اینجا دهنتون سرویس میشه. فیلم خسته کننده نبود و سرپا بود با اینکه اتفاقات خیلی جزئی بود. 

تحلیل فیلم "پیکر نحیف"

فیلم خیلی کلاسیکی بود. بر اساس ساختار سفر قهرمان ساخته شده بود و جزءبه‌جزء بر این ساختار سوار بود. اینکه در غرب به بحث معنویت پرداخته خیلی گام بلندی بوده. سراغ معنویت رفته، اما با خرافات گرهش زده. ما از معنویت انتظار معجزه داریم ولی نه از طرف هر کسی و در هر مکانی و در هر موقعیتی. مرده زنده کردن در این فیلم خیلی ادعای بالاییه، و این به فیلم ضربه می‌زنه. به همین دلیل محتوای فیلم قابل اشکاله و با همین اشکال میشه فیلم رو ندید گرفت. خدای وحشتناکی رو تصویر می‌کنه. مسئله این فیلم از نظر الهیات ما کلاً رد شده‌ست. اگه روی یقین مادر کار می‌کرد و به‌هدف‌رسیدن مادر بر اساس شکل‌گیری یقین بود، فیلم بهتر می‌شد.

تحلیل فیلم "کیارا"

فیلم کیارا اون فیلم هم برام دوست‌داشتنی بود قصه‌ی پرکششی داشت منم می‌دونم که به‌نظرم فیلم فیلم بلوغ هستش ساختار ناهمگونی فیلم اذیت کننده بود.

تحلیل فیلم "شگفتی "

سکانس حرف زدن راهبه با پرستار و تعریف کردن ماجرای فراری دادن انا در قالب داستان فرشته مرحله تجدید حیاته. یعنی جایی‌که تیر قهرمان داستان ما می‌خوره یعنی می‌ره که تا لبه پرتگاه یک دستی میاد نجاتش میده. فیلم یه چیزهای زیادی داشت یک چیزهایی کم داشت. مشکل عمده‌ای که با فیلم دارم این هست که چرا بردتش به یک قرن دو قرن پیش؟ در همین داستان می‌تونست تو زمان حال هم تعریف بکنم همین زمان هم از آن خرافات آن‌قدر در بازار گرمی داره و مردم ساده هستند که پیامبران دروغین هم می‌تونن بیان و بازارگرمی ‌کنن. بازی این پرستار خانم که اسمش یادم ‌رفت خیلی خوب بود ما تو یه بازی قرن هیجدهم و قرن نوزدهمی نبود. بازی این زن فمینیستی بود. مثل یک زن جنگجوی امروزی توی فیلم‌ها تا یک زن قرن نوزدهمی یا اوایل قرن بیستم.

سلطان بانو
تحلیل فیلم "سلطان بانو"

به شدت یک فیلم شعار زده بود که حتی در شعار زدگی فقط دل خنک کننده برای کسانی بود که دنبال این شعارها هستند. ولی فکر می کنم حتی این طیف اگر بیشتر دقت کنند خودشون احساس ناخوشایندی بهشون دست می دهد. آن قدر داره روی این قضیه پافشاری می کنه که دیگه مسخره میشه. خیلی در پرداخت به سوژه اغراق کرده. فیلم نشان می دهد که همچنان برده داری هست و جای مانور برای غرب امروز دارد. فیلم متوسط سرگرم کننده ای است که پیشبرنده نیست.

تحلیل فیلم "افترسان"

فیلم واقعاً چیزی نداشت و حتی ترکیه‌اش هم درنیومد.

Guillermo del Toro's Pinocchio
تحلیل فیلم "پینوکیو به روایت گیلرمو دل تورو"

روایت دل تورو به درد خودش می‌خورد یعنی خیلی روایت عام عموم‌پسند نبود. من از این پینوکیو فقط اجراش رو پسندیدم. گگ استوری هاش رو دوست داشته‌ام و شوخی‌هایی که می‌کرد.

تحلیل فیلم "ای اُ"

فیلم بدی بود. فیلم دانشجویی بود. در شان ما نبود این فیلم رو ببینیم. می شد با یکی از کاراکترهای فرعی انسانی داستان سر و شکل داری بسازد. خیلی فیلم پراکنده ای بود. این فیلم به نوعی داره طعنه می زنه به سلبریتی ها که اگه نیاید فیلم بازی کنید ما از خر استفاده می کنیم. اما در اخر فیلم همین حرف را هم با استفاده از یک بازیگر معروف نقض می کند.

تحلیل فیلم "پرل"

ادا در آوردن های کلاسیکش خیلی خوب و حرفه ای بود. ولی از نبود داستان رنج می بره. در حد یک گزارش قتل باقی می مونه. یک گزارش قتل با انگیزه های پیشنی و با اتفاقات پسینی و داستان نداره. از این جهت که ما شخصیتی را نمی بینیم که در اخر به تحول برسه.

تحلیل فیلم "بابیلون"

فیلم راجع به سینما بود. جذاب لعنتی که وفا نداره. سینما چیزیه که در اخرش که به پشت سر نگاه می کنی می بینی که عمرت رفت و سینما چیزی برات نداشت. اول فیلم خیلی شیطانی است که نمی فهمی برای چی داری تماشاش می کنی و در اخر از همه آنچه دارد برای گفتن حرفش استفاده می کنه. بعد از مدت ها یک فیلم سینمایی دیدم. اکثر فیلم هایی که اخیرا دیدم همه چیزی کم داشتند. این فیلمی پرشور و پرحرارت بود که معلوم بود روش کار کردن و هزینه کردن. دوست داشتم سرنوشت چهار شخصیت اصلی فیلم به هم گره بخوره و اتفاق امید بخشی در انتها رقم بخوره ولی انتخاب کارگردان این نبود.

تحلیل فیلم "بانشی های اینیشرین"

چقدر نقش خواهر با اینکه فرعی بود، هم وزن مردها طراحی و اجرا شد.

فضای فیلم انگار یه افسانه یا حکایت محلی رو باز روایت می ­کرد . یه چیز کوچولو رو گنده کرد و قصه ساخت، اما آفت قابل پیش بینی ملال آوری دامنش رو گرفت .

دلم خواست بچه محل اینا بودم.

من احساس می‌کنم که این فیلم شاید برگرفته از یه داستان فولکلور یا حکایت قدیمی باشه، چون فضا و موضوع این‌قدر ساده بود که از یک قهر خیلی ساده و پیش‌پاافتاده یک فاجعه ساخت. در عین حال از یک جایی به بعدش دیگه ملال‌آور می‌شد من خودم چند بار خوابیدم.

تحلیل فیلم "جاده خاکی"

شنیدید می‌گن «تجزیه‌اش خوب بود مرده‌شور ترکیبش رو ببرن؟»

جاده‌خاکی برعکس بود؛ ترکیبش خوب بود اما تجزیه‌اش مشکل داشت. در سودای تعریف قصه مهاجرته و مشکلات و مصائب مهاجرت و [البته یادش نمی‌رود بگوید] این مملکتی است که در مسابقات دوچرخه‌سواری‌اش تقلب می‌شود. خلاصه مردمش متقلبند! برای نمونه طرف پول گوسفند را گرفت و به ما پوستش را فروخت. یا دریاچه ارومیه خشک شده یا «ما چقدر دروغ گفتیم به بچه‌هامون». و البته یک خانواده که دچار بحران هویته. فیلم ترکیبی بود از سینمای کیارستمی و ده‌نمکی با مجیدی! فیلم مثل بازیگرهای تئاتریش دیالوگ‌محوره. از فیلم یک قابش را دوست داشتم: هروله میان صفا و مروه مادر میان پدر و قاچاقچی در آن نمای لانگ‌شات.

تحلیل فیلم "رقابت رسمی"

فیلم کاملا نگهم داشت و چرتم رو پاره کرد. فیلم خیلی سرپا بود و رفته بود به مصاف مدرنیته.

 با استفاده از خود مدرنیته رفته بود به‌ نقد مدرنیته!

پیمایش به بالا