1.🥇 Babylon 🇺🇲
2. Triangle of sadness 🇸🇪
3. Cinco lobitos 🇪🇸
4. Close 🇹🇩
6. Pearl 🇺🇲
8. Official competition 🇦🇷
9. جاده خاکی 🇮🇷
10. The Whale 🇺🇲
در حال به روز رسانی
مشکلات مربوط به خود قصه و کتف نویسنده اذیت میکرد. خلاصه کلام این بود که جیمز کامرون دید ۱۳ سال پیش آواتار ساخته و گرفته، چرا یکی باقی بمونه؟ پس تنفس مصنوعی بدهیم تا زنده بشه، بعد بریم برای شمارههای بعد. این فیلم همون تنفس مصنوعی بود. بهنظرم در ایجاد جهان جدید در فیلم هم شاهکاری نکرده.
نمونه خیلی بهترش در ارباب حلقههاست که جهان جدید با جزئیات لازم رو به مخاطب میده، بدون مسخرهبازی. این آواتار نشان دادن جذابیتهای بصری جزئی رو فدای خلق جهان کرده.
جشنواره ها اشتباه کردند که به فیلم احمد جوان جایزه دادند چون همان جایزه سازندگان فیلم را ترغیب کردند به ساخت فیلم توری و لوکیتا. تا حدی ادم با این نوع قصه گویی و فیلمبرداری و فرم حال می کنه ولی این نوع فیلم سازی به رویه ثابت تبدیل بشه دیگه قابل تحمل نیست. منتقدین کارشون این شده به فیلم هایی که سر و گوش تو مسائل سیاسی و دینی و حساس دیگه بچرخه امتیاز بدن . بکشن فیلم رو بالا. خیلی فیلم بدی بود. استفاده از نابازیگر دلیل نمیشه بازیگری رو کنار بگذاری. پسر بچه اصلا خوب بازی نمی کرد.
فیلم بعضی اوقات کاملاً کودکانه و ساده انگارانه پیش میره و خیلی موارد رو رها میکنه. ولی خیلی جاها فلسفه بافیهای بزرگسالان میکنه.
خیلی از ارجاعات فیلم را نمی فهمیدم. ولی ریتم فیلم رو دوست داشتم. این ریتم به کار می خورد. و به موقع ریتم را ارام می کرد و حرف مهمی می زد. سرگرم کننده بود. برخی از ارجاعات فیلم که مخصوص مخاطب اشنا با صنعت فیلمسازی است ارتباط گیری مخاطب عام را با فیلم بهم می زند و به نظرم همین علت امتیازات پایین فیلم در بین مخاطبین است. در کل فیلم سرپایی بود. برد پیت در بازی اینجا هم تکرار دارد و هم خلاقیت.
در ابتدا ذکر این نکته لازم است که با گذشت زمان زیاد و تجربه های بسیار کماکان در نوع روایت فیلم های تاریخی مذهبی که به روایت زندگی معصومین علیهم السلام و اطرافیان آن ها می پردازد به انسجام و اتقان مناسبی نرسیده ایم و این روش که به روایت نزدیکان سوژه اصلی فیلم در کنار اشاره به سوژه اصلی بپردازیم نیز به صورت درستی پیاده سازی نشده که ارتباط مناسب بین اثر و مخاطب را شکل دهد.
این اثر نیز با این مشکل دست و پنجه نرم می کند و علاوه بر آن کمبود منابع تاریخی برای روایت داستان مشکل را دوچندان کرده است، در حالی که توقع می رفت این نکته دست نویسندگان را در دراماتیزه کردن داستان باز بگذارد. فیلم اخت الرضا با استفاده از روایت و نریشن چند نفره سعی در روایت داستان به صورت فراگیر داشت تا مخاطب بتواند از دیدگاه افراد مختلف داستان را دنبال و تحولات شخصیتی داستان را درک کند و تا حدودی نیز این روش موفق بوده و مخاطب را همراه خود می کند و باعث باور پذیری تحولات شخصیت ها می شود. فیلم در شروع و میانه به صورت مناسب پیش می رود ولی در انتها و در یک سوم پایانی دچار ضعف هایی شده است که مشخصا در اجرای درگیری کاروان با ماموران حکومتی که در لباس دزدان بودند به شدت دچار افت می شود و نمی تواند از عهده روایت این اتفاق مهم و اثر گذار برآید و مخاطب را با این مسئله تنها می گذارد که چگونه این اتفاق می تواند بیافتد و باقی کاروان به راحتی از آن حمله جان سالم به در ببرند و مخاطب را با این سر در گمی رها می کند و انتهای فیلم را به سمت فضای احساسی می برد تا بتواند از این نکته فرار کند.
در انتها باید گفت که فضای کلی فیلم با توجه به محدودیت های موجود خوب است و می تواند مخاطب آشنا با این بستر را راضی نگه دارد.
اینکه فیلمساز شنیدن رو در این فیلم سینمایی دیدنی کرده جای خودش رو داره و درسته.
از همون پلان اول و صدای مصاحبه روی تصاویر آمادهسازی لباس هم کار شروع میشه.
ولی…
سوال بعدی من درباره چنین فیلمهایی، مثل تار و حتی EO اینه که این قدرت فیلمساز در بیان بصری، آیا داستان ویژهای رو هم به دنبال داشته یا فقط توصیفی بوده؟
جواب من نه هست!
برعکسش برای من در فیلمی مثل عطر: داستان یک قاتل و یا خانهای که جک ساخت یا حتی بخشهایی از بازیهای تصویری فیلم نهنگ رخ میده. جایی که این ترجمان تماشایی، با یک داستان کمالیافته به کمال میرسه.