ده فیلم برتر سعید گرامی 1401

1.🥇 جاده‌ خاکی 🇮🇷

5/5

2. Babylon 🇺🇲

4/5

3. The Whale 🇺🇲

4/5

4. Fabelmanes 🇺🇲

4/5
4/5

6. Small body 🇮🇹

4/5
3.5/5

8. Empire of light 🇬🇧

3.5/5

9. Close 🇹🇩

3/5
3/5
سعید گرامی
سعید گرامی
۳۰ سالی میشه که سعید گرامی هستم.

از کجا شروع شد؟
شاید از چهار سالگی بخاطر شدت مخوف بودن دستگاه ویدیویی که پدر لای پتو قاچاقی برایمان فرستاد، شاید از ۸سالگی بخاطر کلوپ پرزرق و برق مشال-چند سال بعد نامش را به علی تغییر داد- که هر نوار وی اچ اسی که کرایه می کردم یکی هم از ردیف بالاتر اشانتیون می داد، شاید هم از ۱۸ سالگی که در تلاش برای رسیدن به یک چیز حال خوب کن سر از فیلم بینی در آوردم.

چرا سینما؟
من یک خاطره از سفر به خارج از کشور در ۱۲سالگی دارم که رویایی ترین دوران زندگی م هست. من در طول زندگی به هر اتفاقی نزدیک میشم که شباهتی با اتفاقاتی که در اون سفر برام افتاده به هیجان و لذتی وصف ناپذیر می رسم. یکی از اتفاق های اون سفر این بود که رفتیم سینما و فیلم کینگ آرتور رو دیدیم. اگرچه من چیز زیادی از فیلم نفهمیدم چون زبان اصلی بود و زیرنویسش هم فارسی نبود اما عاشق صدا، تصویر, تاریکی سینما شدم.

هنوز هم؟
هنوز هم نفس می کشم؟ بله مگه آدم از نفس کشیدن بی نیاز میشه‌؟! سینما سالهاست شده مکان امن من که وقتی هیایوی این زندگی پایینم می کشه میرم توی دل تاریکی سینما و یک زندگی دیگه رو در انعکاس روشنایی، جلوی چشمم تجربه میکنم. بند ناف ما راش بوده!!

الان کجایی؟
از اونجایی که علاقه من به سینما به دیدن فیلم محدود نمی شه و ولع فیلمسازی دارم، و باز از اونجایی که فیلمسازی کار پر هزینه ای هست و با دست خالی نمی شه کاری کرد، باز از یه جای سوم که من پول درآوردن رو خوب بلدم، الان تمرکز اصلیم روی کسب درآمد و توسعه ی استارت آپم هست. در کنارش با یک شیب ملایم فیلم می بینم، قصه می خونم و مهارت نویسندگی م رو افزایش میدم به امید اینکه تا چند سال دیگه بتونم جدی تر در عرصه ی فیلم و سینما ظاهر شم.

تحلیل فیلم "تل ماسه: قسمت دو"

یکی از آبرومندترین قسمت دو های سه گانه‌ها بود. کارگردان در فیلم های قبلی خود با مضامین دینی، خاورمیانه و فضای مالیخولیایی دست و پنجه نرم کرده و در این فیلم هر سه این‌ها را باهم جمع کرده.

تحلیل فیلم "هرچه سخت‌تر، محکم‌تر زمین می‌خوری"

فکر کنم باید عبارت وسترن سیاه یا بلک‌وسترن (black western) رو زین پس به رسمیت بشناسیم. فیلم «هر چه محکم‌تر…» خیلی دوست داشت ارادت خودش رو به تارنتینو نشون بده؛ ترکیبی از «جانگوی آزاد شده» و «کیل بیل»، کمی هم «هشت نفرت‌انگیز». فیلم پست‌مدرن با کلی تابوشکنی.
دعوای اون دو زن، خیلی شبیه به دعوای دو تا زن توی «کیل بیل» بود؛ مخصوصاً رنگ لباس‌شون. من جاهایی از فیلم رو نپسندیدم و هنوز واقعاً نمیدونم با این سبک فیلما چطور باید برخورد کرد. مثل داروی تلخی میمونه که خوردنش برای رهایی از یبوست سلیقه لازمه.

تحلیل فیلم "زیستن"

چرا فیلم زندگی کردن را دوست دارم؟ اول بازی خوب و هوشمندانه بیل نای، دوم فضای معنوی و اخلاقی حاکم بر فیلم با محوریت اینکه هدف زندگی چیست، و اینکه چه حسرتی دارد که دیر به معنای آن پی ببریم، و سوم کارگردانی هوشمندانه و مؤلف‌گونه؛ مدیوم‌شات‌های خفه‌کننده که به‌خوبی حال و هوای شخصیت را در ابتدا به تصویر می‌کشید( به‌خصوص فضای کاری) و با رشد و تغییر شخصیت، این نماها با طبیعت و سرسبزی همراه شد و در نهایت به نقطهٔ سیاه در زمینه سفید منتهی شد؛ بیان استعاره‌ای تصویری که در نوع خود تحسین‌برانگیز بود.
علاوه بر این، فیلم قاب‌هایی داشت که شخصیت را جزء ناچیزی از دنیای موجود نمایش می‌داد. در اینجا، هم قدرت قلم کازوئو ایشی گورو را می‌بینیم و هم درک خوب هرمانوس.
بعضی دوستان روشن و رو بودن مضامین فیلم را به‌عنوان نقطه ضعف بیان کردند، اما به نظر این نوع قصه‌گویی سبک همیشگی ژاپنی‌ها بوده و هست، و بهتر است کمی منعطف‌تر با فرهنگ‌های ناآشنا برخورد کنیم.

تحلیل فیلم " آواتار: مسیر آب"

همانطور که انتظار می‌رفت، آواتار ۲، نمایشگاه پیشرفت تکنولوژی در زمینهٔ جلوه‌های انیمیشنی بود. ساعت‌های زیادی را زیر آب گذراندیم و زیبایی‌های زیر آب را مشاهده کردیم و چه کسی است ادعا کند لحظه‌ای از یادش نرفت که اینها همه‌اش ساختگی است و واقعیت ندارد.
کامرون با ساخت آواتار جدید این نوید را داد که فاصله بین حقیقت و خیال دارد کمتر و کمتر می‌شود و خیال خیلی‌ها را از بابت خیال‌پردازی راحت می‌کند.
وقتی فیلمساز تمرکز را بر جنبه غیرمعمول فیلم، یعنی جلوه‌های انیمیشنی می‌گذارد، نمی‌توان گله‌ای از داستان و قصه کرد؛ چرا که خود می‌داند و آگاهانه از کنارش می‌گذرد. گویی فیلمساز به‌دنبال اثبات این فرضیه است که می‌توان بدون قصه مخاطب را میخکوب و مرعوب سینما کرد.
وقتی نام جیمز کامرون و دریا را در کنار هم می‌شنویم، ناخواسته به‌یاد تایتانیک می‌افتیم. در این فیلم هم می‌بینیم که کشتی غرق می‌شود و دیگران دارند برای نجات خود تلاش می‌کنند. به نظر می‌رسد دریا و غرق شدن در عمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاه جیمز کامرون رسوب کرده است، چرا که هم در جوانی ذهن قصه‌گویش را درگیر کرده و هم در کهنسالی.

تحلیل فیلم "پسر"

در فیلم پسر، نمایی از کوچه (خیابان) هست که هردوسر ورود ممنوعه، و پسر خلاف مسیر یک‌طرفه وارد قاب میشه و خارج. این نما به‌خوبی آشفتگی ذهنی و هویتی شخصیت و نسبتش رو با جهان بیرون نشون میده. اما پسر خیلی شسته‌رفته و استاندارد بود، در همهٔ ابعاد. همین مکانیکی و خط‌کشی بودنش یه‌کم تو ذوق میزنه. حتی بازی هیو جکمن هم خیلی استاندارد بود، اما خط‌کشی و بجا. شخصیت‌ها لاغر بودن و تمرکز روی ریتم و قصه بود. نقطه عطف پایانی فیلم خیلی زود لو رفت و با مبالغهٔ زیاد معلوم بود قراره چی بشه. اما فیلم خوبی بود نسبتاً.

تحلیل فیلم "توری و لوکیتا"

من قدردان برادران داردن هستم ولی انصافا دیگه حوصله فیلماشون رو ندارم.

انگار هر سال یه قسمت جدید یه سریال رو دیده باشیم.

تحلیل فیلم "پیکر نحیف"

مادرانه‌ای بی‌ادعا
داستان درباره تازه‌مادری است که برای نجات طفل مرده‌اش از برزخ، سفری را در دوزخ آغاز می‌کند. فیلم جسم کوچک (۲۰۲۲) حقیقتاً مرا شگفت‌زده کرد؛ ایده‌ای بکر که از دل اعتقادات دینی و سنت‌های دیرین مردمی بااصالت درآمده و به‌شکلی تراژیک به تصویر کشیده می‌شود. دختری که دارد با تمام وجود درد و رنج را تحمل می‌کند تا به مقام مادری مفتخر شود، هیچگاه صدای کودکش را نمی‌شنود. آه که چقدر غمگین است نشنیدن صدای عربده کودکی که تازه از رحم خارج شده است!
آگاتا، قهرمان این قصه، از اینکه کودکش در برزخ (لیمبو) تا ابد خواهد ماند ناراحت است. نمی‌تواند ببینید که دخترش سعادتمند نخواهد شد. کشیش به او می‌گوید که طبق قانون اجازه ندارد او را غسل تعمید دهد، بنابراین فرزند در برزخ جاودانه خواهد بود و نمی‌تواند به بهشت برود. اما خداوند همواره برای بندگان مؤمنش راهکاری دارد.
آگاتا به امید معجزه‌ای که خود از سزاوار بودنش مطمئن نیست، راه شمال را پیش می‌گیرد تا به کلیسایی که در زمهریر دنیاست برسد و معجزه‌ای را ببیند که دخترش را به سعادت می‌رساند. آن معجزه این است که دخترش زنده خواهد شد اما فقط به‌اندازه یک نفس کشیدن! همین یک نفس هم برای اینکه از برزخ نجات یابد کافی است.
در این فیلم، مادرانه‌ای معنوی را مشاهده می‌کنیم. مادر برای نجات فرزندش دست به هر کاری می‌زند، اما جنس این نجات کاملاً معنوی است. هم از زبان شوهر آگاتا و هم از زبان مرد قایقران این جمله را میشنویم: «تو دوباره بچه‌دار خواهی شد»، اما هیچکدام درکی از این ماجرا ندارند که این مادر ۹ ماه با فرزندش زندگی کرده و او را در وجود خود حس کرده.
در یکی از دیالوگ‌ها، آگاتا برای تحت‌تأثیر قرار دادن لینس به او می‌گوید: «این فرزند از جسم من خارج شده»، تا بدین‌گونه این احساس تعلق را برجسته کند. این حس مادرانه چیزی است که تصمیم آگاتا را توجیه حسی و عاطفی می‌کند و گویا جنس مرد از درک چنین حسی عاجز و ناقص است.
نکته دیگری که در این فیلم نظرم را جلب کرد نگاه شاعرانه و فانتزی به دین بود. خواستهٔ آگاتا کاملاً معنوی بود؛ با این وجود کشیش به او گفت که قانون به او چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. آگاتا نمی‌خواهد قانون را بشکند و اساساً کسی حق شکستن قوانین الهی را ندارد، اما از طرف دیگر خداوند قادر به هر کاری است و کار برای او نشد ندارد. بنابراین برای رسیدن به قانون راه معجزه باز می‌شود.
در این فیلم می‌بینیم که قانون خدا از قانون طبیعت تغییرناپذیرتر است؛ به‌جای اینکه فرزند مرده بدون اینکه اولین نفسش را کشیده باشد غسل تعمید داده و نامگذاری شود، آن طفل با معجزه به‌قدر یک نفس کشیدن زنده می‌شود تا قانون دین درباره‌اش قابل اجرا شود. نگاه متفاوت و عمیقی که این فیلم به مخاطب می‌دهد بسیار قابل تأمل و البته تحسین‌برانگیز است.

تحلیل فیلم "حرف های زنانه"

یه کار سفارشی جناح‌بندی‌شده غیرسینمایی با دیالوگ‌های به زور حفظ شده و پر از بغض‌های فمینیستی. اصلاح رنگ خیلی بد انجام شده؛ انگار نتفلیکس از لغو کردن یکی-دو پروژه پول جمع کرده و داده به اینا که فیلم بسازن. موسیقیش؟ نبود هم فرقی نمی‌کرد.

تحلیل فیلم "بابیلون"

هویت سینما و نسبتش با صنعت و هنره. هنرمندای فیلم نتونستن زیربار تفکر تجاری صنعتی برن و حذف شدن. نمی تونستن خودشون باشن. فیلم خیلی جسورانه می پره به همه چی. در محتوا به نظرم به بردمن ایناریتو شباهت هایی داشت. من فقط دوست دارم از موسیقیش بگم. هرچی بیشتر دربارش حرف بزنم حسش کمتر میشه. بذارید بمونه برامون.

پیمایش به بالا