حسین حسنی
حسین حسنی
حسین حسنی هستم.

 

 

 

 

در حال به روز رسانی

 

 

 

تحلیل فیلم "مخلوقات خدا"

به‌ قول بعضیا آروغ روشنفکری بود؛ مثل خیلی فیلم‌های ایران خودمون. مایهٔ مضمونی روشنفکری فیلم این بود که می‌گفت خدایا چطور مادری باشم که بین عشق و عدالت گرفتارم. همین حرف‌های روشنفکری رو می‌تونست بنویسه. فهم این مطالب از دل این فیلم ربطی به خوبی فیلم ندارد. اجرای فیلم بد بود.

تحلیل فیلم "استخوانها و همه"

قصه فیلم بیشتر از اینکه به درد سینمایی بخوره به درد مستند می‌خوره؛ یعنی انگار دوربین رو چند مدتی کنار شخصیت اصلی کاشتن و یک روز هم برداشته و همون رو تدوین زدن!  خلاصه اینکه برای این سوال که چرا این فیلم رو ببینم پاسخ دراماتیک وجود نداره؛ لذا مخاطب انگیزه‌ای برای دیدن فیلم پیدا نمی‌کنه و فیلم هم در انتها مخاطب رو رها می‌کنه.

در نهایت باید آویزون پاسخ‌های تماتیک بشیم یا خارج از قصه با داشته‌های ایدئولوژیکِ خودمون ارضا بشیم که بالاتر بعضی از این موارد رو شاهد بودیم؛ مثل عشق افلاطونی.

حرف آخر اینکه کسی که نمی‌خواد برای فیلمنامه هزینه کنه، بیجا می‌کنه برای فیلم هزینه می‌کنه؛ خدا شاهده.

اما امتیاز؛ اساساً با ژانر وحشت و خصوصاً اسلشر مشکل اعتقادی دارم؛ مثل ژانر پورن. نهایت با ژانر وحشت کنار بیام، اون‌هم اگه ژانر اصلی چیز دیگه‌ای باشه و وحشت در خدمت اون بیاد؛ اون هم فقط یه کم.  دوم اینکه فیلمنامه هم نداشت و فیلمشم که دیدنی نبود. سوم اینکه تنها چیز به یاد ماندنی فیلم این بود که شاید اونی که کنارته آدم‌خوار باشه؛ شاید همین دکتر یا شاید آقای طالبی.

تحلیل فیلم "ظاهر"

 «ظاهر» روایتی ساده و صمیمی از عشق و جوانمردی با ادای دین به خانواده است. داستان فراز و فرودهای ساده و روانی داشت، تعلیق را هم در همین روایت ساده‌اش جا داده بود.

از یک فیلم معمولی حرف می‌زنیم  که دیدنش حس خوبی برایتان خواهد داد و الآن که تازه از سالن بیرون آمدم دوست ندارم از ضعف‌های ساختاری و کندی ریتم حرف بزنم اما کاش قهرمان داستان معصومیتش را نه در سفید‌خوانی تخت که در گام‌های تحول حفظ می‌کرد.

تحلیل فیلم "شکار حلزون"

فیلمی که تلاش دارد همدلانه روایتگر قصاص و خشونت قانون باشد و تلخی خانواده‌های متلاشی و بی سرپرستی بچه‌ها را با فدیه دادن جبران کند، نگاهی سطحی که با بلاهت خاص ژانر فیلم فارسی سازگار است.

از ویژگی‌های بارز ژانر به اصطلاح فیلم فارسی

 مرد با غیرت، ناموس، روابط علی معلولی عمیق نشده است، در اجرا اگر در همین حد توقع ما را برآورده می‌کرد راضی بودیم.

کاستی در تعلیق‌‌های داستانی را پشت خساست در ارائه اطلاعات پنهان کرده است، قهرمان سست است، خط داستانی چندپارگی دارد و بدمن فیلم گرفتار اداهای روشنفکری در دیالوگ‌هایش می‌شود و اینها بخشی از ضعف ساختاری فیلم است.

تحلیل فیلم "باغ کیانوش"

باغ کیانوش فیلمِ قهرمانیِ یک نوجوان و چالش با کهنه سربازی که کار نیمه‌تمام دارد، در گرفتن حس از مخاطب موفق است و دقتش در جزئیات کم‌نظیر!

فیلم در شناخت مخاطب بسیار دقیق است، در کدگذاری‌ها و استفاده از کدها دقت کافی دارد و شاید هیچ صحنه یا دیالوگ زائد نتوان در فیلم پیدا کرد. طراحی کنش‌ها و روابط علی متناسب با مخاطب و در اجرا متعهد به ژانرش است.

مخاطب را با فراز و فرود مخاطب همراه می‌کند و در ایجاد حس همذات‌پنداری موفق است و ظرفیت آن را دارد که قهرمان فیلم قهرمان مخاطبش بشود.

فیلمی که می‌تواند افتخار جشنواره‌ی امسال باشد، جای این فیلم در سودای سیمرغ است نه نگاهی نو!

تحلیل فیلم "احمد"

فیلم احمد روایت مأموریتی در حادثه‌ای زلزله بم است که احمد کاظمی به سرانجام می‌رساند؛ فیلم از مولفه‌های حسی به خوبی استفاده می‌کند تا جائی که ضعف‌هایش را هم در اجرا و هم در فیلم‌نامه جبران می‌کند و البته در معدل یک فیلم دیدنی است و با اطمینان می‌توان توصیه به دیدنش کرد.

مهم‌ترین نقطه قوت فیلم احمد این است که شخصیتش را درون فیلمش می‌سازد و برای اینکه احمد قهرمان داستان شود داستان را به امید ارجاعات بیرونی ناقص رها نمی‌کند، امری که بسیاری از فیلم‌های مدعی از آن بی‌بهره‌اند. شاید این قوت را مرهون آن است که ایده‌ی انتخاب یک موقعیت را بر ساختن فیلم زندگی‌نامه ترجیح داده است.

اما روایت احمد درباره روحانیت صادقانه نبود و حق آن است که واقعیت ناگفته نماند. روحانیت در حادثه‌ی زلزله‌ی بم هم سریع بودند و هم فعال؛ چه در امور شرعی، چه در امور انگیزشی و چه در کارهای میدانی. صداقت به کار برکت می‌دهد، روحانی بی پست و پا و شبهه زده‌ی فیلم، برساخته‌ای غیرصادقانه و حاصل ذهنیات سازنده است!

تحلیل فیلم "نبودنت"

دهه هفتاد تا اوایل هشتاد برای سینمای ایران دوران تلخی بود، مردم کمترین اقبال را به سینما داشتند، سینماها کم رونق بودند و به تبع رو به ورشکستگی، اما چرا؟

 یکی از علل شاخص، فیلم‌هایی بود که تولید می‌شد و سینما را از یک محفل سرگرمی و حال خوب به یک مکان تلخ و بد حال تبدیل کرده بود. داستان تلخ سینمای دهه‌ی هشتاد آنجا تلخ‌تر می‌شد که سینما تلخ‌کامی را به درون خانواده‌ها برد. سردی فضای فیلم، افراد ناکام، خانواده‌ی ناکام، محیط ناکام، روابط انسانی سرد و تلخ از جمله ویژگی‌های آن سینما بودند، اما پرنسیب روشنفکری آن سینما نمایش جهانِ بدون امداد بود. به این ترتیب داستان آنجا تراژیک می‌شد که فیلمی که همه‌ی کارکترهای آن اعم از شخصیت‌ها و محیط دچار ناکامی و تلخی هستند در جهانی بدون امداد رها می‌شوند.

 فیلمِ «نبودنت» بازگشت و ارتجاعی است به همان دوران، هر پرده که می‌رسد گویا رقابتی سنگین دارد با پرده‌ی پیشین در تلخ کردن کام مخاطب تا در پایان او را در یک آشفتگی رها کند.

حفظ و اعتلای سینمایمان یک فرض است برای ما و همین فریضه ما را بر آن می‌دارد که نبودنش را آرزو کنیم باشد که آن دوران تلخ سینمای ایران را هرگز نبینیم.

تحلیل فیلم "دست ناپیدا"

داستانی رمانتیک، شاعرانه و نمادین از جبهه که از زاویه نگاه یک زن، زن در جبهه را روایت می‌کند. این فیلم سلوک شخصیتش را از مقام دانستن تا مقام شهود روایت می‌کند.

تولید فیلم درونگرا سختی‌های ویژه‌ی خود را دارد؛ حادثه‌ای نیست، ضدقهرمان درونی است، ریتم کند است و… ، ولی شاید مهمترین مشکل ما در چنین فیلم‌هایی نبود الگوی ویژه‌ی خودمان است، الگوهایی مانند الگوهای هالیوودی اگر به خوبی هم تقلید شود باز به کار نمی‌آید چراکه سلوک عارفانه ما با درونگرائی روانشناسانه‌ی آنها تطبیق‌پذیر نیست و دو مقوله است.

در کل این فیلم حال خوبی دارد و به یک بار دیدنش می‌ارزد.

تحلیل فیلم "صبحانه با زرافه ها"

این فیلم من نیست، من جهان ابزورد را زیست نکرده‌ام و نخواهم کرد اما من این فیلم را در واگویه‌ی جهان ابزورد هم الکن دیدم. در طول تماشای فیلم، بکت و در انتظار گودواش برایم تداعی می‌شد و به این فکر می‌کردم که بکت چه خوب جهان زیسته‌اش را روایت می‌کند و توقع نابجایی است فیلم‌نامه‌ی کسی که جهان قصه‌اش را تقلید می‌کند به پای در انتظار گودو برسد و الکن نباشد!

اما این تقلید نحیف از جهان ابزورد گیشه را خوب هدف گرفته و فروشش را به عنوان موفقیت فاکتور خواهد کرد.

 باید آن روی سکه را هم بگویم که برای من بکگراند این فیلم بسیار مهم‌تر  از متن است. جهان غرب بعد از جنگ جهانی مدتی دچار هیچ‌انگاری شد که با اصطلاح ابزورد یاد می‌کنند. در آن روزگار غربیان را وحشت حاصل از کشتار و ویرانی به چنان وضعی دچار کرد اما در جهان امروز ابزوردشان را به گونه‌ای دیگر در حال بازخوانی هستند چنانکه سروش صحت آن را در سرخوشی بالاشهری‌ها جستجو می‌کند، بسیار خوب اما این برای ما چاه ویل است، گرفتارمان نکند!

تحلیل فیلم " صبح اعدام "

اول: باید از فاصله‌گذاری‌های کلاسیک بین مستند و سینمائی دست بکشیم، باید دنبال تعاریف جدیدی باشیم که مرزها بمانند وگرنه آشفته‌بازاری خواهد شد.

دوم: شروع مستندگونه‌ی فیلم هوشمندانه بود، چرا؟ چون به درستی در خدمت تعریف شخصیت طیب قرار گرفت به طوری که وقتی تاریخ را از آمریکا تا ایران مرور کرد به خوبی جایی که طیب در این تاریخ ایستاده بود هم فهمیده شد و هم باورپذیر شد.

سوم: فیلم سبک خاصی داشت که قبلاً در آثار افخمی دیده نمی‌شود. تجربه‌ی سبک‌های این چنینی مغتنم است و باید ارج نهاده شود هرچند خیلی خوب هم از آب و گل درنیامده باشد!

چهارم: نریشن‌های طولانی با صدای غیر حرفه‌ای، و بمباران اطلاعاتی مخاطب با نریشن در کار سینمایی ایده‌ی موفقی نیست و تبدیل به نقطه ضعف فیلم شده و ای بسا پاشنه آشیل فیلم بشود.

تحلیل فیلم "دروغ های زیبا / Beautiful Lies"

دروغ‌های زیبا فیلمی برای حال خوب، فیلمی متناسب با اقلیم آسیای شرقی و در تلاش برای هندی شدن. خط اصلی روایت فارغ از هر چالشی است که یک فیلم‌نامه لازم دارد تا مخاطب را نگران آینده‌ی قهرمانش کند، گویا صرفاً قصد سفیدخوانی‌هایی شیرین درباره از خود گذشتگی‌های هندی‌طور قهرمانش را داشته و نیازی به داستان‌پردازی نمی‌دیده است. ضدقهرمان در خط اصلی روایت وجود ندارد هرچند داستانک‌های حاشیه‌ای بدمن‌های بدجنسی دارند.

تحلیل فیلم "پسر"

نکته‌ای که اخیراً در خیلی از فیلم‌ها مد شده این است که فیلمساز همه چیز را به هوش و شعور بیرونی مخاطب وابسته می‌کند، و سهم خود را برای روشن کردن موضوع قبول نمی‌کند و این نکته خیلی آزاردهنده است. در این فیلم افسردگی توضیح داده نمی‌شود، ولی فیلم بنا را بر این گذاشته که مخاطبش همهٔ مسائل را در مورد این سوژه می‌داند، بنابراین ارتباط من با فیلم قطع می‌شود و فیلم برایم حوصله‌سربر می‌شود. فیلمساز باید فضای داخل فیلم را برای مخاطب واضح و روشن تعریف کند، نه اینکه صرفاً مخاطبی که اطلاعات بیرونی دارد متوجه فیلم شود.

تحلیل فیلم "توری و لوکیتا"

این فیلم گفت که اگر فکر می کنید که مهاجرت خوب است این طور نیست و عاقبت مهاجرت مردن مثل سگ است. من با روند خطی داستان مشکلی نداشتم. ولی جزییات بازی و کارگردانی مشکل فیلم بود و نپسندیدم و حرفه ای نبود.

تحلیل فیلم "کیارا"

فیلم یه روایت خوب و روان و ساده از تحول شخصیت این دختر خانم رو بازگو کرد. ولی خیلی متعهد به خانواده‌ای ایتالیایی. این ساختار و این روایتی که گفت اصلاً تو خانواده ایتالیایی می‌شد روایت کرد. یه لایه دیگه فیلم این بود که( البته اصطلاح بدی است ولی می‌خوام معنا رو منتقل کنم) چیزی که ما بهش می‌گیم فیلم سفارشی دولت! یه هم‌چین فضایی داشت، که نشون میده دولت این‌قدر داره خوب رفتار می‌کنه. پاس گلم به خانواده‌ی مافیا داد که دختری که این‌قدر جسور و ما(دولت) اینم خوب می‌فهمیم نمی‌ذاریم انرژیش هدر بشه، فرصت میدیم بهش. شاید ما توی ایتالیا بودیم نگاه می‌کردیم بدمون می‌اومد می‌گفتیم خیلی رو داری حرف می زنی.  فکر می‌کنم خود ایتالیایی ها اینو ببینن، یعنی اون تیپ خانواده‌ها ببینن می‌گن که بابا خیلی ایرج ملکی طور شده بود. من وقتی از دور دارم این فیلم رو می‌بینم و این قیاس رو انجام می‌دم، به بعضی فیلمای خودمون فکر می‌کنم بعضی فیلم های ایرانی بیشتر برامون جذاب میشه.
فیلمی مینی‌مال بو. بیشتر از این‌که داستان شخصیت اصلی برامون مهم باشه، داستان پدر مهم بود، داستان خانواده مهم بود .یعنی جذابیت تو اکت‌ها و خرد داستان ها بود. جذابیت داستان در عاقبت شخصی شخص اصلی فیلم نبود اما توی اتفاق‌هایی که می‌افتاد موفق عمل می‌کرد این برام جذابیت داشت.

تحلیل فیلم "شگفتی "

فیلم رو جدالی بین علم و دین بود و معجزه. فیلم اگر تو دنیای مسیحیت ببینیم یعنی من و دینی که دارم دینی که اصلن همینه، دین، اصرار داره مخالف علم باشه. یا تو به عقلت باید اعتماد کنی یا ایمان داشته باشی عاقل باشی و ایمان داشته باشی و عالم باشی. وقتی تو اون فضا باشم خب معلومه طبیعی که فیلم میگه  عاقل باشید. این فیلم ضد دین بود منتها ضد دین مسیحیت. ولی این نقد به مسیحیت وارده. از طرفی فیلم داره میگه ایرلند  چقدر عقب‌مانده‌تر از انگلیس هستند. دعوای تاریخی هزاران ساله ایرلند و ولز و انگلیس و خلاصه این اقماری بریتانیا با خود انگلیس و حسابی حال‌شون گرفته حال ایرلند رو گرفت. مسئله فیلم ایرلند بود تا اینکه مسئله ایمان و دین باشه شاید مثلاً پابه‌پای هم می‌رفتند.

تحلیل مستند "ددرس"

چند ده سال پیش مردم زیادی بی‌سواد بودند حاکمیت‌ها چماق برداشته بودن روی مردم که باید باسواد بشوید، حق هم داشتند، آن روزها حاکمیت مردم را مجبور می‌کرد که باسواد بشوند. دوران چرخ خورد چرخ خورد رسید به اینجا که الان مردمانی پیدا شده‌اند این ها چماق برداشته‌اند روی نظام که دست از سر ما بردارید.
ایام کرونا اتفاقاً فرصت بسیار خوبی شد برای این گروه. اکثریت نیستند اما آن قدر هستند که نمی‌شود ندید گرفتشان، فقط ایران هم نیست از آمریکا تا استرالیا، عده‌ای مدرسه‌شان هوم‌اسکول است، مدرسه‌ی خانگی.
دلایل‌شان هم مختلف است: گاهی در اروپا و کانادا راه فراری است از آموزش همجنسگرائی برای کودکان‌شان، بعضی روش‌های آموزشی را قبول ندارند، بعضی طبیعت‌گرا و تمدن ستیزند و…
آیا حق دارند یا نه، قضاوت نمی‌کنم اما این مستند صورت مسئله را درست نوشته؛ یعنی چه؟ یعنی هر کس این مستند را ببیند مسئله‌ی این ها را می‌فهمد، این وقتی در کنار حداقلی از جذابیت قرار می‌گیرد یعنی مستند کف موفقیت را دارد.
اما آیا من با دیدن این مستند بالاتر از فهمیدن سخن‌شان، همراه‌شان هم می‌شوم؟ می‌شود که وسوسه شوم برای تجربه کردن! پاسخ من منفی است. شاید مستند می‌خواست که خود را فارغ از داوری نشان دهد، شاید نمی‌خواسته مخاطب همدلش باشد!
ای بسا هندو و ترک همزبان، ای بسا دو ترک چون بیگانگان / پس زبان محرمی خود دیگرست، همدلی از همزبانی بهترست
و کلام آخر: با اینکه حرف این مستند را قبول ندارم و فرار از نظامی رسمی را نوعی نفهمیدن زندگی اجتماعی می‌دانم (مگر آن موارد خاص در اروپا و کانادا) لیکن این سیخونک زدن به عادت‌های زندگی را می‌پسندم و لازم می‌دانم و چالش آن را دوست دارم. توصیه می‌کنم که حتماً ببینید.

تحلیل مستند "آب بندان"

پلان افتتاحیه واقعاً زیبا و سینمایی بود اما برای کسی مثل من که اهل آن منطقه نیست ابتدا صرفاً یک کادر زیبا بود اما در آخر فیلم بعد از آنکه آن موقعیت را تعریف کرده بود دوباره به آن کادر برمی‌گشت جذابیت کار برایم دوچندان شد.فیلم مجموعه‌ای بود از قاب‌های زیبا و در عین حال به قدر کافی معرف، در حدی که شاید حذف نریشن بیشتر از وجودش به نفع کار بود خصوصاً اگر با صدای طبیعت و موسیقی مناسب همآهنگ می‌شد. اساساً نریشن وقتی روی تصویر اضافه می‌شود و بخشی از دیالوگ‌های شخصت فیلم نیست، نریتوری با صدای حرفه‌ای می‌طلبد، صدای محلی خش‌دار یک پیرزن شاید به منظور تداعی قدمت و قداست آب بندان استفاده شده بود لیکن تبدیل به نکته ضعف شد!

تحلیل مستند "من به امواج می خندم"

وقتی می‌خواهیم فیلمی رو نقد و تحلیل کنیم از چند ساحت می‌توانیم فیلم رو بررسی کنیم. یکی این که آیا فیلم‌ساز حرفی که می‌زند را خودش فهمیده؟ این فیلم به این سوال جواب مثبت می‌دهد. کارگردان فهمیده چه می‌خواهد بگوید سپس سراغ موضوعش رفته است.
ساحت دیگه این هست که آیا فهمش را خوب بیان کرده؟ لزوما این‌طور نیست که فهم خوب به بیان خوب و درست منجر شود. این همان نقطه ضعف این فیلم است. موضوعی که خوب فهم کرده ولی خوب بیان نکرده.
به نظرم این فیلم ها ارزشمند هستند و وقتی هنرمند فهمیده حرف می‌زند این ارزشمند است و من دوست دارم با چنین فیلمی همراهی کنم ولی با این وجود وسط فیلم خوابم برد! وقتی این ضعف وجود داشته باشد و خصوصاً برای جذابیت فکر نشده باشد کشش فیلم برای مخاطب ضعیف می‌شود، شاید شخصی که خارج از فیلم علاقه‌مند به موضوع مستند است کمتر حساس باشد و تا انتها ببیند.

تحلیل مستند "تکثیر در اسارت"

این فیلم واقعا مستند بود. پیرو این بحث که مستند واقعا چیست چند نکته را بررسی کردیم؛ سی سال پیش دوربین را می‌کاشتی و سوژه را جلوی دوربین می‌گذاشتی. الان با انیمیشن مستند می‌سازند و کلی کار دیگه برای بازسازی مستند انجام می‌دهند که حاصل تخیل سازنده است! این فیلم اما مستقیم دوربین را در مقابل سوژه گذاشته و آن را دنبال کرده. یک وضعیت را از ابتدا تا انتها دنبال می‌کند. بی آنکه برای پایان آن موضع‌گیری داشته باشد چه اینکه ممکن بود به تراژدی برسد و ممکن بود به یک هپی‌اند برسد. این فیلم یک نمونه‌ی خوب و درست از یک مستند کلاسیک بود.
اما از لحاظ مضمونی؛ نمایش فرایند این عملیات محیط زیستی کار بسیار خوبی بود. این به نوعی سندی است تا به همه نشان دهد که نگهداری از یوزها چه پیچیدگی‌هایی دارد و از انگ زدن‌های بی‌حساب و کتاب جلوگیری می‌کند.
اما یک نقد وارد است: چرا باید یوزها را نجات بدهیم؟ چرا باید از انقراض آنها جلوگیری کنیم؟ یک فیلم باید عناصر اصلی خود را درون خودش تعریف کند. تعریف روابط انسان و یوز و جزئیات آن مفروض گرفته شده بود و این درست نیست. باید این موارد به اندازه‌ی لازم باز تعریف شود تا اهمیت اتفاقات مشخص شود، باید بفهمیم که حفظ یوزها چه اهمیتی دارد؟ که فیلم تلاشی برای شفاف کردن این جزییات نمی‌کند.
اما این مطلب به معنای آن نیست که مستند بدی دیدیم، بلکه ما مستند متوسط رو به بالایی دیدیم که نقایصی هم داشت.
ضعف دیگر این بود که در ایجاد همذات پنداری مخاطب و کاراکتر محیط‌بان ناموفق بود.

سلطان بانو
تحلیل فیلم "سلطان بانو"

فیلم هم اثبات یک زن را، با مردانه بودنش و هم اثبات زن بودن را با زن بودنش نشان داد. فیلم قهرمان پرور متوسط  و خوبی بود. این فیلم حرف درستی از فمنیسم می زند.

تحلیل فیلم "افترسان"

 من خیلی ارتباط با فیلم نداشتم. نمی‌دونم واقعاً چرا یه هم‌چین فیلمی رو مخاطب می‌پسندد یا ناقد می‌پسندد. فیلم یا یه داستانی دارد یا یک روایتی. تا مثلا با روایت هم ذات پنداری ایجاد ‌کنه یا با پیش‌زمینه‌های ذهنی من می‌تونه همراه بشه یا یه پیامی که تو روایت اصلی هست یا چیزی که بالاخره فیلم باید منو بکشه تا بشینم نگاهش کنم. این فیلم گویا هیچ انگیزه‌ای نداشت برای اینکه مخاطب رو بشونه تا فیلم رو نگاه کنه.

تحلیل فیلم "ای اُ"

کارگردان این فیلم باید کمی بیشتر در نقش خر فرو می رفت و بهتر خر رو می شناخت. حد این فیلم 20 دقیقه بیشتر نبود. اقتضای فیلم این بود که در سکوت می گذشت و موسیقی این را خراب می کرد. داستان رو خوب ننوشته بود. اینکه فیلم زیرمتن داشته باشد یک چیز است و اینکه باید داستان داشته باشد چیز دیگر. زیرمتن تنها کافی نیست.

Pearl 2022
تحلیل فیلم "پرل"

برای من سوال بود که چرا این فیلم رو باید ببینیم. خودم رو با این پاسخ قانع کردم که این خانواده آلمانی هستن و در امریکا زندگی می کنن و داره نشون میده که مرد و زن و بچه آلمانی ها این کوفت و دردی میشن که نشون میده. اگه این تصوری درست باشه شاید بفهمم چرا این فیلم رو باید ببینم. برای گفتن این حرف باید زمینه سازی می شد و پیش قصه بیان می شد. ما فقط واکنش دیدم و کنش را ندیدم. این فیلم مجموعه ای از وضعیت ها بود و داستان خاصی نداشت. تماشای فیلم خیلی از من انرژی برد.

مطلب اول
داستان فیلم پرل این است که دختری که آرزو دارد سوپراستار رقص باشد در راه رسیدن به آرزویش تبدیل به هیولا می‌شود. اما به نظرم این داستان شکل نگرفته و داستان دیگری از آب درآمده! نه اینکه این داستان وجود نداشته باشد، بلکه به خاطر ضعف در پردازش تبدیل به مسئله‌ی درجه چندم شده است؛ مشخصاً منظورم این است که هیولا شدن دختر آنقدر از تلاشش برای رقاصه شدن پررنگ‌تر شده که گویا داستان رقاصه شدن نیست، داستان هیولا شدن است و همه‌ی چیزهایی که از رقص داشت فقط بهانه‌ای بوده برای نمایش خشونت عریان این هیولا.
حالا که روی صندلی سینما، به جای دنبال کردن خط داستانی رقاصه شدن، گرفتار داستان هیولا شدن می‌شوم، می‌بینم که این اصلا داستان «شدن» نیست بلکه کشف و پرده‌برداری از «بودن» است؛ یعنی مواجه با سکانس‌هایی پی‌درپی می‌شوم که از یک هیولایی دخترنما پرده‌برداری می‌کند، از کشتن بی‌رحمانه‌ی یک غاز تا مثله کردن یک دختر زیبا.
در اینجا این سوال برایم پیش می‌آید که چرا باید مراحل رونمایی از یک هیولا را ببینم! تنها پاسخی که در این قصه‌ی شکست‌خورده پیدا کردم این بود: تا با واقعیت یک خانواده‌ی آلمانی آشنا بشوم! ولی اینگونه پیام دادن هیچ جای تحسین ندارد!
مطلب دوم
اینکه من اساسا خشونت عریان را مثل ژانر پورن (نه سکس) می‌دانم، یعنی هیچ بار معنایی مثبتی ندارد که تماماً منفی است.
خلاصه اینکه برای چنین فیلمی که فیلم‌نامه‌اش از دروازه استقلال سوراخ‌تر است و ژانرش از پورن ندیدنی‌تر، فقط نیم ستاره می‌شه داد اون هم صرفاً برای دوربین خیلی خوبش.

Cinco lobitos
تحلیل فیلم "لالایی"

این فیلم روایت خوبی بود از تحول یک زن که مادر بودن را بلد نبود و اوج آرمان هایش کار کردن بود و از این ها گذشت و مادر شد. فیلم خانواده رو نشان داد. ولی فیلم کسل کننده بود. روایت فیلم متصل بود. برای این پیشنهادی دارم. وقتی فیلم رو در سینما می بینیم بهتره خوش رنگ و لعاب باشد. بهتره قاب بندی زیباتری را ببینیم. بهتره داستان درش تعلیق داشته باشد و صرفا یکسری موقعیت های عادی نبینیم. این موارد اگر در فیلم بود جذاب تر بود. این فیلم فیلم فرهیخته ای است.

Guillermo del Toro's Pinocchio
تحلیل فیلم "پینوکیو به روایت گیلرمو دل تورو"

اگه بخوایم رو قواعد در مورد فیلم پینوکیو حرف بزنیم باید بگیم همه‌چیز رو داشت. همه چیزش درسته، روایت داستانش درست بود، پرده بندی ها درست بود، نقطه عطف ها درست بود. فیلم، فیلم درستی بود. فیلمی بود که می‌شینی نگاه می‌کنی شاید برای تماشای بار دوم خیلی علاقه‌مند نشیم. ولی آدم از سینما ناراضی بیرون نمیاد. حرف جدیدی که تو فیلم بود، این که پینوکیو رو توی چند تا زندگی برد و آخر این‌جوری بیرون آورد که شما روی من قیمت نذارید، هرچی من خودم قیمت گذاشتم من همونم! این زندگی بشر پست‌مدرن امروزه.

اما فیلم پست‌مدرن نبود. یعنی نه من رو باخدا قیمت بذارید، نه با ارزش‌های سنتی رومن قیمت‌بذارید، من رو همان که هستم قیمت‌گذاری کنید. همدیگر رو همان طور بپذیریم که خودمون هستیم. بر این مفهوم تم ضد جنگم هم بار کرده بود.

درمورد دروغ در اخلاق مدرن با فرمون اخلاق کانتی میره جلوه. یعنی یک اصل اخلاقی که همیشه ثابته این هست که اگر دروغ بده برای همیشه و همه‌جا بده برخلاف پست مدرن، به این معنا که دیگه اصلاً ثبات اخلاقی رو تابع خود شخص کردند یا تابع منافع شخص کردن یا تابع احساسات خود شخص کردن. توی نگاه شیعی ما حسن و قبح ذاتی داریم و این یک امر اقتضاییه؛ یعنی دروغ اقتضاء داره ولی اگر مصلحت باشه دروغ خوب می‌شه. دروغ بگی اثر وضعی هست یعنی دروغ آشکار نمایان، مثل دراز شدن دماغ معلومه. این بخش از قرائت شیعی در این فیلم بود، اثر وضعی دروغ بود، ولی چون فایده‌ای براش مترتبه اون فایده فعلا چربیده.

پیمایش به بالا