در حال به روز رسانی
چرا فیلم اینطور تموم شد؟ چرا شخصیتهایی که در طول فیلم به آنها پرداخت شده بود در انتها رها شدند؟ چرا مرگ پسر که برای مادرش میتواند مهمترین مسئله یک مادر باشد بهکل رها شد و خوب به این موقعیت پرداخته نشد. خیلی از سؤالات در این فیلم بیپاسخ می ماند. در این فیلم دیدم که محبت بیاندازه مادر به فرزندش او را مجبور به خطاهای رفتاری کرد؛ با دروغ گفتن و پا گذاشتن روی اعتقادش. چهرهای که از پسر این خانواده نشان میدهد چهره مردی جوان و شهری امروزی است که نسبت به خانواده بیتفاوت است و قلب سنگی دارد و قدرت بر تجاوز دارد و در کل بیرگ است. فیلم چیزهایی را شعار میدهد ولی آنها را به ما نشان نمیدهد.
خیلی خسته شدم تا این فیلم تمام شد؛ با اینکه سرحال بود. این فیلم باگهای عجیبی دارد. حس مادرانه را فقط در آخر داستان میبینیم. رفتار مادر با نوزادش و قرار دادنش در جعبه چوبی اصلاً رفتار مادرانهای نیست. حتی جسم بچه در آخر و بعد از گذشتن از این مسیر پرمخاطره، سالم بود که این اصلاً منطقی نیست. فیلم به ضروریات اولیه شخصیت اصلی خود اصلاً نرسید.
این فیلم رو مخاطب می پسندد. نگاه فیلم فمنیستی نبود.