حسین سنگ برگان
حسین سنگ برگان
حسین سنگ برگان هستم ۳۰ ساله.

از کجا شروع شد؟

از عشق به دوربين، جذابیتش. از اون لحظه ای که فهمیدم یاشیکا می تونه چی کار کنه ، کم کم با یکم مطالعه و شانس آشنایی با دوستان خوب و هنرمند دست به دوربین شدم، کمی تجربه کردم و با فیلم دوازده مرد خشن عاشق سینما شدم.

چرا سینما؟

سینما مثل اون قطره آبیه که روی سنگ می ریزه و کم کم سوراخش می کنه ، سینما میی تونه به یه نفر ارزش ، امید ، زندگی و خیلی چیزای مثبت بده ، سینما برای من لذت فراموش کردن زمان و غرق شدن تو دنیای فیلمه. سینما هنوز برای من خیلی ناشناخته است و چیزای زیادی داره واسه کشف و این خودش بزرگترین دلیل برای رفاقت با اونه

هنوز هم؟

آره بابا تازه اول آشناییمونه… کتاب های زیادی در رابطه با سینما خوندم ، اما یه کتاب که یکی از ابزار های اصلی بیان سینما رو یاد میداد من رو بیشتر برای نزدیک شدن به سینما از نگاه کارگردانی مجاب کرده. اون کتاب ، دکوپاژ مرجع بود.. . کتابی که بهت میگه چه طوری کارگردان با ذهن و قلبت میتونه به راحتی بازی کنه و تورو عاشق سینما نگه داره.

الان کجایی؟

بجنورد خونه نشستم..😅 ولی شغلم کارگردانی تلویزیونیه توی شبکه اترک . شغل باحالیه به خصوص که سه روز آفم و میتونم کلی بنویسم و بخونم و بسازم. چندتا کار کوتاه و مستند و … انجام دادم . یه بار شانس نزدیک شدن به جایزه عمار داشتم که قسمت نشد و امسال هم توی جشنواره ملی ساترا با یه فیلم کوتاه اول شدم …

تحلیل فیلم "پرواز 175"

یکی از فیلم‌هایی است که شما را در همان ابتدای فیلم به شدت غافلگیر می‌کند اما این غافلگیری تنها از جهت فیلمنامه بسیار ضعیف کارگردانی بسیار ضعیف‌تر و شعار زدگی وحشتناک فیلم است. فیلم به خودی خود گویای ضعف نویسنده وبی تجربه بودن  کارگردان است.

همه این‌ها دست به دست همدیگر می‌دهند تا بیننده درک درستی از فیلم نداشته باشد و همین دلیل او را مجاب کند تا پرده سینما را با صفحه گوشی جابجا کند و یا حتی سالن را ترک کند.

در کل میتوان گفت بدترین فیلم در طول جشنواره تا روز ششم محسوب می‌شود با اختلافش.

تحلیل فیلم " شه سوار"

یکی از سخت ترین موضوعاتی که میشه در رابطه اون فیلم ساخت خانواده است، چون همیشه پیچیدگی های خودش رو داره،  پیچیدگی روابط در عین سادگی،  پدر و فرزندان و جسارت به خرج دادن برای ساخت فیلم اون هم کمدیه جدی خیلی سخته ولی کارگردان و نویسنده به خوبی از پس این پیچیدگی ها براومدن. فیلم شهسوار مارو به سمت سختی در عین سادگی میبره، فیلمی که حرف محکمی داره، و از شعارزدگی فاصله میگیره. شهسوار رو هر بیننده ای می پسنده و تنها ایرادش بازی ضعیف بعضی از بازیگر های فرعیه فیلم هست که مخاطب عمومی خیلی توذوقش خورده نمیشه اما با نگاه ریزبینانه کمی ازاد دهنده است. شهسوار رو با خیالت راحت در کنار خانواده میشه دید، خندید و لذت برد.

تحلیل فیلم "دست ناپیدا"

انسیه شاه حسینی اساسا فیلمهایی رو میسازه که ارتباط عمیقی از حیث وجودی با اون ها میگیره. دست ناپیدا از اون دست فیلمهای هست که بعد از دیدنش میگیم عجب ایده خوبی ولی حیف.

حیف از این جهت که نمیدونیم نویسنده و کارگردان چی میخوان دقیقا بهمون بگه، قصه عکاس یا قصه زنان یا هردو، قهرمان زنان یا قهرما ایران؟ فیلم زنانه ای که از لطافت زنانه بسیار فاصله گرفته ، چهره های خشن، خسته و جدی و این یعنی تناقض با وجود یک زن در یک جامعه حتی در جنگ.

زن اساسا نمیتونه در جایی باشه و اون رو زیبایی نبخشه، اون رو نظم نده ‌. زن در این فیلم نباید نزدیک به شخصیت مرد میشد. زنی که شام هندوانه و پنیر میخوره و پوتین میپوشه و لباسش پر از خط و خش هست ، شاید نمود که یک مردانگی نهفته در دل یک زن پشت جبهه باشه ، اما بپذیریم هر چیزی حدودی خواهد داره و نباید از دایره خودش خارج بشه. فیلم دست ناپیدا بازگیر مطرحی نداره و این در بازی شخصیت اصلی فیلم خودش روکاملا نشون میده و حتی حس شما رو میگیره. همراهی کردن و تا انتها دیدن این فیلم بسیار برای مخاطبین سخت و دشوار هست.

تحلیل فیلم "قلب رقه"

شما به عنوان بیننده از یک فیلم با چنین عنوانی که داره اسم پایتخت داعش رو یدک میکشه چه انتظاری دارید؟ التهاب ، وحشت ، ترس و…. اما این فیلم در ژانر جنگی شمارو به یک اتفاق دراماتیک گره میزنه ، درامی که در دل ترس و وحشت مورد انتظار درست شکل نمیگیره . شما متاثر نمیشید چون پایان فیلم از خودتون سوال میکنید واقعا چی شد، کارگردان خسته شد، بودجه تموم شد، چی شد که فیلم اینقدر راحت لاغر شد. پس اون حس عاشقانه ، اون تلاش برای رسیدن و نجات کجا رفت. همه اینها باعث میشه تا شما اون انتظار پیکه از دیدن فیلم دارید برآورده نشه . فیلم متوسط در فرم و محتوا.

تحلیل فیلم "تابستان همان سال"

فیلم با ریتم کند و روایتی خسته کننده سعی دارد قصه‌ی تهمت و مکافات را دنبال کند.

 فیلم روایتش را به سال ۳۲ و بحران‌های مربوطه می‌برد، یک انتخاب نامربوط به قصه، شاید برای زیرمتنی سیاسی.فیلم شخصیت‌ و خانواده‌ی حال خوب نداشت مثل جامعه‌اش که حال خوب نداشت. به دو دلیل فیلم برایم ندیدنی بود: اول به خاطر ریتم کندی که همراه شده بود با داستانی سرد و یخ‌زده و دوم به خاطر تلخی فزآینده‌ای که به عنوان مخاطب نمی‌دانم چرا باید این همه تلخی را ببینم، گویا فیلمساز تصور می‌کرده مخاطب علاوه پرده‌ی سینما ذهن او را هم می‌بیند!

تحلیل فیلم "تمساح خونی"

‌وقتی فیلم هنوز به اواسط خودش نرسیده و کم کم‌چراغ های داخل سینما شروع به روشن شدن <تلفن های همراه مخاطبین> میشن. فیلم رو به جلو حرکت میکنه و داستانی که به درستی هنوز شکل نگرفته رو با ریتم تند برای شما روایت میکنه اما مخاطب همچنان سردر گم گاها خیره به پرده و گاها خیره به اطراف و این یعنی فیلم ساز و نویسنده کارخودشون رو درست انجام ندادن. یک فیلم پر خرج که سعی داره خنده مخاطب رو بگیره اما به زور حضور جواد عزتی نه دیالوگ ها ، اکت ها و … .

تمساح خونی ، از اون دست فیلم هاییه که به عقیده من کارگردان اون سال ها بعد  در مورد ساختش اظهار پشیمانی میکنه و شاید بگه اگه به عقب برگردم هرگز چنین کاریو نمیسازم. از اون دست ایده هایی که گاها باید گذاشت گوشه دفتر ایده ها خاک بخورن و حذف بشن. فیلم ناموفق در فرم، محتوا، داستان ، کارگردانی ….. و موفق در نورپردازی

تحلیل فیلم "صبح اعدام"

گاهی کارگردان ها برای اینکه قدم رو به جلوتری داشته باشند در فیلم هاشون تلاش می کنند تا نمود جدیدی از تفکر و یا رشد علمی، دانشی و تجربی خودشون رو در فیلم به نمایش بگذارند. بهروز افخمی در صبح اعدام تلاش میکنه تا یک فرم  بسیار قوی از یک سینمای کلاسیک به نمایش بگذاره ولی خب موفقیت در سینما تنها به فرم نیست. صبح اعدام در واقع می توان گفت یک مستند ترکیبی هست که حالا تلاشی  صورت گرفته تا از حیث فرمی تبدیل به یک فیلم داستانی بشود.  شما عملا داستانی را در قلب این فیلم پیدا نمی کنید پلان های اضافی و ریتم کند، بازی با حرکات دوربین و موسیقی  بیرون زده از کالبد فیلم ، بیننده رو خسته میکنه و اون هدف اصلی سازندگان محقق نمیشه.

تحلیل فیلم "صبحانه با زرافه ها"

بیاییم به دنیای ساخته شده توسط کارگردان فیلم احترام بزاریم و بعد دوباره به فیلم نگاه کنیم و بعد لذت ببریم و خجالت نکشیم. فیلم صبحانه با زرافه ها هیچ دیتای خاصی از اینکه این افراد کی ان، چی ان، چرا جمع شدن به شما نمیده ، فیلم به شما میگه ما به عنوان انسان گاهی یادمون میره کجا وایستادیم. همیشه نباید برای اینکه روابط لجن مال شده بین انسانها، یا مردن حس همدلی در مردم رو با مستند و جدی نشون بدیم. نه، گاهی لازمه بگیم کوکائین،  یا مواد مخدر در عین بی تفاوتی ولی نابود کننده اند‌. حالا شما به عنوان بیینده میگید این حرف رو سروش صحت در این حد جدی نمیگه، کاملا درسته ولی فیلم چه بپذیریم چه نپذیریم پر از کدهای این مدلی هست که به شوخی تبدیل شدن. راه شوخی ، استفاده از الفاظ رکیک و جنسی نیست اما چه کنیم که سازنده کار آنچه به اون اعتقاد داره که بازخورده مخاطب در این صحنه خنده خواهد بود رو میسازه.

تحلیل فیلم کوتاه "کوچ"

فیلمی ملو درام با رگه های جنگی که در قصه آن با یک عاشقانه جذاب از دو نوجوان مواجه می شویم. فیلم هایی که در آنها به مسائل افغان ها پرداخته شده عموما یک تراژدی هستند از زندگی سخت آنها، اما این بار قرار است با یک عاشقانه هرچند تلخ اما از نگاه درست مواجه شویم. از این باب این فیلم بسیار مورد توجه است که فرم و محتوا در خدمت قصه هستند. روستای دور افتاده که دختر و پسری آرزویشان به بادبادکی گره می‌خورد اما نخ این بادبادک قراراست با ترک محل زندگی يعني روستا آنهم به دلیل جنگ توسط دختر پاره شود. در این اتمسفر ناامیدی اما پسر بزرگ می شود و همچنان بادبادکی را که نشان از دخترک نوجوانی او دارد را هوا می‌دهد و بیننده از دیدن آن صحنه پایانی لذت بسیار می‌برد. تنها نشان جنگ در این فیلم یه تیر است که به دخترک داده می شود و این یعنی قرار نیست بیننده جنگ ببیند، قرار است روایت ملودرام عاشقانه ای را بییند که اتفاقا پایان خوبی دارد. در جشنواره فیلم کوتاه تهران حس شد بسیاری از فیلم ها به خوبی مورد قضاوت از نگاه بينندگان قرار نگرفته اما تشویق های داخل سالن های سینما چیز دیگری را روایت می کرد.

تحلیل فیلم کوتاه "آخرین شیهه اسبی که خواب پروانه شدن دیده بود"

فیلمی که واقعا دوست داشتنی ، درست و دقیق تهیه و تولید شده بود اما با یک ضعف بسیار بالا و آن بازی بازیگران فیلم است. داستان دختر و پسری که عاشق یکدیگرند ، دختر سرطان دارد و پسر در تلاش است تا تمامی خواسته های او را در این دنیا براورده کند، ملو درامی آمیخته در عشق اما واقعا بر کسی پوشيده نیست که ، در عین آسانی ساخت یک فیلم ملودرام اما پیچیدگی های ریزی در اینگونه ژانر وجود دارد که اتمسفر آن فیلم کاملا بستگی به آنها دارد. مهم ترین فاکتور داستان ملو درام بازی بازیگران است که جدا از کشش قصه ، می بایست در آن دقت کافی شود، اما در این فیلم ما شاهد این مهم نیستیم . فرم خوب اما همه اش بازی نیست، رنگ، نور، صدا ، صحنه و..‌ نیز دخیل هستند که این امور در این فیلم به خوبی به نمایش کشیده شده اند‌ .در نهایت باید بدانیم یک فیلم کوتاه ظرفیت آن چه قدر است و در همان مدیوم، و به انداره بایداز آن انتظار داشت . این فیلم انتظار بینندگان خود را به خوبی برآورده می کند. با داستان خوب ، روایت و فرم تقریبا مناسب.

تحلیل فیلم کوتاه "کرم چاله"

یک فیلم شلخته، بی روایت درست، مثلا ژانر کمدی فانتزی که از چند جهت بیرون زدگی دارد، فیلم کوتاه کرمچاله در واقع یک سردرگمی از سازنده فیلم را به بیننده آن منتقل می کند بی آنکه غایت خاصی داشته باشد، ۱۵ دقیقه فیلم غیر مفید که نهایتا با کارگردانی ضعیف ، نویسندگی ضعیف تر ، نور، رنگ و گرافیک بدتر شما را به نگاه کردن به ساعت مچی دستتان مجاب می‌کند، ۱۵ دقیقه ولی ۶۰ دقیقه زمان سپری می شود. کرمچاله را بیشتر میتوان یک فیلم اکسپریمنتال دانست ، فیلمی که بعد از اتمام آن نمی‌شود داستان واحدی گفت، داستان های غیر واحد بی معنا شکل می‌گیرند. و نهایتا فیلمی را که دوست ندارید زیاد هم نمیتوانید در باب ان صحبت کنید.

پیمایش به بالا