حامد براتی
حامد براتی
حامد براتی با چهل و یک سال عمر.

از کجا شروع شد؟

جایش یادم نیست اما راهنمایی بودم که دستگاه ویدیو گرفتیم و ۸ کارتون بعلاوه سینمایی پلیس آهنی یک. تا چند سال با همین ها مشغول و محشور بودیم. تابستان ها هم که مهمان دفتر پدر بودم در میدان بهارستان و سینماهای زوار دررفته لاله زار و.. دبیرستان هم که واقع بودیم در میان خیابان انقلاب و جمهوری و سینماهای اطراف آنجا را گز می کردیم. گذشت و گذشت تا در بیست و اندی سالگی شروع کردم به مرور سینمای ایران و جهان، از فیلم فارسی گرفته تا عروسی خوبان مخملباف و سینمای روس و ژاپن و آمریکا و .. دهه هشتاد باب آشنایی بود با صنعت سریال سازی. ۲۴ و لاست و سوپرانو و .. از آن دهه کمی نظم و نسق گرفت این تماشا گونه و در اواخر همان دهه بود که اولین واحد رسانه‌ای مرکز مدیریت حوزه علمیه را با چند تن از دوستان راه‌اندازی کردیم. رشته فلسفه هنر هم شد مزید بر علت و انجمن مطالعات نظری هنر هم مُهری شد بر پیشانی.

چرا سینما؟

عشق به فلسفه، تفکر، تجربه.. سینما، تئوری های فلسفی را به تصویر می‌کشد.. جهان های ناممکن را ممکن و زندگی‌های فکر شده را به زیسته تجربه شده‌ات الصاق می‌کند.

هنوز هم؟

هنوز هم. دیگر کار از این حرف ها گذشته.. اعتیاد است به بیشتر دیدن و دیدن.. برای آرامش ذهن. ترس از ندیدن هم دارم، به شدت. هر چه باشد ترک سخت‌تر از فعل است به وقت اعتیاد.

الان کجایی؟

در هپروت.. در جهان ذهنی ام سیر می کنم بین خیال و واقعیت.. میان سوژه پنداری و زیستِ ابژه‌ای.. اما دردنیای آدمیزادی، آخر پیری و معرکه گیری.. دانشجو شده ام دوباره، فلسفه هنر و در چند لُجنه هنری مثال مرکز تحقیقات مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی و حوزه‌های علمیه پاره وقتی می‌گذارم. در مجازستان هم گاهی از سینما می‌گویم.

تحلیل فیلم "مخلوقات خدا"

فیلم خیلی رئال و سیاه بود؛ مثل موسیقی یک نت بود. این اذیت می‌کرد. با این می‌خواست سیاهی خودش رو نشون بده. می‌گفت زندگی همین است؛ بی‌اوج و فرود. زندگی می‌کنیم تا بمیریم. این سیاهی رو کامل رسوند. خیلی سیاه بود. خیلی نهیلیستی. در نمایش این مفهوم موفق بود.

تحلیل فیلم "آپاراتچی"

لزوماً یک کتاب خوب یک فیلم خوب نمی‌شه.. آپاراتچی روایت یک عشقه فیلمه که دوست داره فیلم بسازه، نقاش ساختمونی که سواد نداره اما در رؤیای سیمرغ جشنواره فجره. کمدی درام دهه شصتی به ظاهر سفارشی ساز با شوخی‌های تکراری، سطحی و کلیشه‌ای. داستانی کم جون و بی‌رمق که قلابش قبل از نیمه فیلم رهات می‌کنه.

 این فیلم منو یاد خانواده فیبلمن اسپیلبرگ انداخت. آنجا روایت زندگی پولسازترین کارگردان جهانه که وقتی پدر و مادرش علاقه او را به سینما در کودکی می‌بینند برایش دوربین می‌خرند و می‌شوند حامیش اما اینجا پدر جلیل به بهانه فساد پشت پرده سینما می‌شود بزرگ‌ترین دشمن علاقه پسرش و عاقبت یک هیچ بزرگ..

تحلیل فیلم "قلب رقه"

وقتی استامینوفن زیاد میخوری دیگه اثرش رو از دست میده، کمتر از ژلوفن و بروفن کارساز نیست. زیاد فیلم دیدن هم همین بلا رو سرت میاره. سخت پسند میشی، به این راحتی‌ها فیلمی به دلت نمی‌چسبه، یکی از فیلم‌های نچسب جشنواره امسال، قلب رقه بود. داستان فیلم در خرابه ای که روزگاری شهر بود می‌گذشت.  رقه، شهری بی جان که نفس‌های آخرش را زیر چکمه‌های قبیله‌ای وحشی می‌کشید و می‌رفت برای همیشه قلبش از تپیدن بایستد.

این فیلم فقط می‌خواست ادای دینی باشد به شهدای این جنگ اما با ساخت و روایت پردازی بسیار ضعیف. تکراری، نامفهوم و باورناپذیر و عبارات و خرده داستان‌هاي کلیشه‌ای و سطحی. حتی تلاشی نکرده‌ بود برای عمیق شدن‌‌. نام فیلم قلب رقه بود اما به گمانم پوست بدنش را هم لمس نکرده بود. البته با ضمیمه چند سکانس اکشن و به مدد هلی شات و در کردن چند تیر و توپ، احتمالا بتواند سليقه برخی مخاطبان را با خود همراه کند.

تحلیل فیلم "آغوش باز"

به تقلید از ویتگنشتاین آغوشم رو باز کردم برای فیلم آغوش باز و رفتم به نزدیک‌ترین صندلی سالن به پرده سینما. مکانی که والایی هنر بر جنبه‌های زیبایی شناختی اون غلبه می‌کنه.

 روایت یک زوج کهنسال ثروتمند عاشق که خانم آلزایمر گرفته و روایت خواننده‌ای که الگوی مزخرف پدرش را اجرا می‌کند. ۳۰ سال اول زندگی تحصیل، ۳۰ سال دوم کار و ۳۰ سال سوم یا همان دوران فرتوتی و نخوت زندگی به خانواده‌ات برس. از نظر فنی قابل قبول بود با حداقل‌های ممکن روایت چند عشق بی بته پر از ادا و اطوار، فیلمی که فیلم بود اما در حد و اندازه شعیبی دهلیز ساز نبود.

تحلیل فیلم "کیارا"

مسئله فیلم اصلاً مافیا مسئله اولش نبود مسئله اولش بحث تربیتی بود. در یونان از زمان اسپارت ها تو تربیت بچه‌ها این طور بوده که این بچه رو جوری تربیت کنن که جنگاور بشه. شیوه تربیتی داشتند. حتی گاهی کشته می‌شدند تا بچه‌هاشون این‌جوری تربیت‌بدنی بشن.
تو ایتالیای و تو مافیا، این‌ها فوق‌العاده همون خانواده دوستی رو دارن، و این نسل به نسل ادامه داره. دخترها در این خانواده هستند ولی خبر ندارن در چه خانواده ای، این خبر نداشتن چون به سن شرف نرسیدند، و این اتفاق قابل توجیه برای خودشون.  اصل داستان فیلم متلاشی شدن خانواده بود. پیشنهاد فیلم اینه که دولت باید این چرخه رو نظم بده.

پیمایش به بالا